روزنامه کیهان ** توافق لوزان چرا فرو ریخت؟ / محمد ایمانی تب تند مذاکرات لوزان زود به عرق نشست. هیجان القایی به بهانه صدور بیانیه حتی به اندازه چند روز هم پایدار نماند. واقعیت‌ها معلوم کرد جشن و تبریک‌های کذایی هیچ پایه‌ای نداشته است. واکنش مردم و بازار با وجود اهمیتی که توافق در ذات ...

روزنامه کیهان **
توافق لوزان چرا فرو ریخت؟ / محمد ایمانی
تب تند مذاکرات لوزان زود به عرق نشست. هیجان القایی به بهانه صدور بیانیه حتی به اندازه چند روز هم پایدار نماند. واقعیت‌ها معلوم کرد جشن و تبریک‌های کذایی هیچ پایه‌ای نداشته است. واکنش مردم و بازار با وجود اهمیتی که توافق در ذات خود می‌تواند داشته باشد، توأم با خونسردی و به دور از هیجان‌زدگی برخی محافل خاص بود. مذاکرات در وین ادامه یافت و فردا در نیویورک- در حاشیه نشست بازنگری معاهده NPT – از سر گرفته می‌شود.

در حالی که با اظهارات مقامات آمریکایی ابهامات و پرسش‌ها درباره بیانیه لوزان رو به فزونی گذاشته برخی طرف‌ها از آغاز نگارش توافق نهایی خبر می‌دهند! دغدغه‌ها و پرسش‌ها اما جای خود باقی است. توافقی با اهمیت توافق جامع نهایی، چیزی نیست که بتوان با شتابزدگی و اصرار بر محرمانه نگاه داشتن مذاکرات تا پس از اعلام توافق نهایی یا عنوان کردن اینکه مذاکرات تحت نظر رهبری است و هیچ دغدغه‌ای وجود ندارد، راه انداخت و جا انداخت و مردم و نخبگان را در برابر عمل انجام شده قرار داد.
رهبر معظم انقلاب در ماه‌های اخیر چندین بار به صراحت فرموده‌اند که ضمن اعتماد و حمایت از تیم مذاکره کننده، نسبت به خدعه و فریبکاری و تقلب و بدعهدی دشمن دغدغه و نگرانی دارند؛ همچنان که با هوشمندی فرمودند در جزئیات موضوع دخالت نمی‌کنند؛ ایشان مطالبات روشنی را به ویژه در حرم مطهر رضوی و دیدار با مداحان (۲۰ فروردین) مطرح کردند که خطوط قرمز و حداقل‌های توافق خوب در مقابل توافق بد است. در عین حال این طراحی را که مذاکرات تا پس از توافق نهایی محرمانه بماند و این پنهانکاری را نیز با عبارت «رهبری درجریان جزئیات ماجرا هستند» پای رهبری بنویسند، به هم زدند. ایشان نقطه اتکای همدلی به عنوان شعار راهبردی سال را نیز در مطلع کردن نخبگان از جزئیات و واقعیات مذاکرات دانستند و فرمودند «ما چیز محرمانه و مخفی نداریم. این مصداق همدلی است؛ همدلی که گفتیم یک چیز زورکی نیست، یک چیز دستوری نیست» و سپس مسئولان را به گزارش و نشست با منتقدان حتی به قیمت عبور از موعد ۳ ماهه کذایی (تیر ماه) امر فرمودند. رهبر انقلاب همچنین با بیان اینکه من هیچ وقت به مذاکره با آمریکا خوش‌بین نبوده‌ام، از رسیدن به توافق خوب دفاع کردند و در عین حال فرمودند توافق نکردن بهتر از توافق بد است. سپس برخی مطالبات از جمله «۱- با ارزش تلقی کردن دستاوردهای هسته‌ای ۲- عدم اعتماد به آمریکایی‌ها که بی‌صداقتی خود را در فکت‌شیت نشان دادند ۳- لغو کامل و یکجای تحریم‌ها در همان روز توافق ۴- ممنوعیت ورود به حریم امنیتی و دفاعی به بهانه نظارت و بازرسی ۵- ممنوعیت هر شیوه نظارتی که ایران را به یک استثناء در نظارت تبدیل کند ۶- عدم توقف توسعه علمی و فنی هسته‌ای در هیچ شرایطی» را برجسته کردند.
بنابراین باید با حساسیت و دغدغه تمام مذاکرات را در هفته‌های پیش‌رو رصد کرد. نه اینکه با برخی مطالب القایی یا برخی بدفهمی‌ها بالش نرم زیر سر افکار عمومی یا نخبگان گذاشت. اتفاقاً اکنون وقت به رخ کشیدن بی‌صداقتی‌های ۲ سال گذشته به ویژه ۲-۳ هفته اخیر آمریکایی‌هاست. هم اکنون -و نه دو سه ماه دیگر- زمان مقتضی رفع برخی ابهامات و اشکالات مهم است. در اینجا برای رفع یک مغالطه بزرگ باید پرسید مگر ماجرای حکمیت صفین را در غیاب امیر مؤمنان(ع) به وجود آوردند؟ مگر ناکامی‌های فتنه‌آمیز جنگ احد را در غیاب رسول خدا(ص) رقم زدند؟ مگر حلول نهضت آزادی – سلسله جنبان پیچیده‌ترین نفاق پس از انقلاب- در دولت موقت را دشمنان و بدخواهان پیشنهاد کردند و مگر توافق سعدآباد و پاریس را جز دوستان بستند که رهبر معظم انقلاب پس از ۲ سال کژتابی و بدعهدی طرف غربی دستور برچیدن تعلیق‌ها را صادر فرمودند؟ آیا پس از انبوه تجربه‌های عبرت‌آموز هنوز هم مجازیم بی‌عملی، کم‌کاری، به میدان نیامدن و امر به معروف و نهی از منکر به هنگام (تواصی به حق و صبر) نکردن و کم گذاشتن خود یا برخی متولیان را با این بیان مغلوط بپوشانیم که وقتی ما خوابیم بزرگواری هست که جای ما بیدار و هوشیار و صاحب دغدغه است؟! البته به تصریح رهبر انقلاب وضعیت امروز ما وضعیت بدر و خیبر است اما باید توجه داشت که بد عملی می‌تواند نبرد پیروز احد را مغلوب کند. از سوی دیگر قبیل همین منطق‌های آمیخته با غلط، خون به دل اولیای الهی در طول تاریخ کرد. یک مسئولیت بزرگ متوجه ولی امر است که هدایت و فرماندهی و بسیج‌گری است و یک مسئولیت، متوجه مسئولان میانی و فرماندهان و نخبگان ماست. باید مالک باشد و تا کنار خیمه معاویه رفته باشد و رعب به جان دشمن بیاندازد وگرنه از صلح‌طلبی مغشوش ابوموسی اشعری، جز گستاخی و دل و جرأت گرفتن دشمن باز تولید نمی‌شود.
هر توافقی باید آن قدر قُرص و استوار باشد که بتواند سرپای خود بایستد. آمریکا و برخی کشورهای غربی، طرف اختلاف و دعوای ما در چالش هسته‌ای هستند؛ ضمن اینکه در نشان دادن خباثت و عداوت -به ویژه در یک سال و نیم پس از توافق ژنو- از هیچ کوششی فروگذار نکرده‌اند. اولین سؤال مهم درباره قبیل توافق ژنو و بیانیه لوزان این است که چگونه طرف دعوا و اختلاف ما (حتی با اغماض از دشمنی‌های آشکار او) همزمان می‌تواند داور و قاضی در موارد اختلاف هم باشد؟! کارنامه آژانس نیز که اکثریت اعضای آن را آمریکا و کشورهای اروپایی تشکیل می‌دهند، روشن است. اگر ما ۱۰ یا ۱۵ یا ۲۵ سال طبق توافق، همه فعالیت‌های هسته‌ای خود را فریز کردیم، ۱۹ هزار سانتریفیوژ را به ۵۰۶۰ دستگاه رساندیم، غنی‌سازی ۲۰ درصد در فردو را تعطیل کردیم، بازطراحی در قلب رآکتور اراک را پذیرفتیم، تعهد کردیم ذخایر اورانیوم غنی شده را از ۱۰ هزار کیلوگرم به ۳۰۰ کیلو برسانیم و در عین حال دل خوش باشیم که غنی‌سازی تعطیل نشده و با ۵۰۶۰ دستگاه ادامه می‌یابد!، و اگر به فرض محال بازرسی‌های کذایی را نیز پذیرفتیم، و تحقیق و توسعه ماشین‌های پیشرفته IR8 را متوقف کردیم و دلمان خوش بود که برخی فعالیت‌های محدود مطالعات فیزیک را مجازیم در فردو انجام دهیم و… پس از همه این اعتمادسازی‌ها و راستی آزمایی، حکم و قاضی و داور پرونده (دشمن ما) گفت من هنوز اعتماد ندارم و نمی‌توانم سلامت فعالیت‌های ایران را تأیید و تضمین کنم، آنگاه در آن ۱۰ یا ۱۵ یا ۲۵ سال بعد دست ما به کجا بند است؟! یا اگر مثلاً زیر تعهدات خود درباره برداشتن تحریم‌های هسته‌ای- که در صورت لغو کامل، ۱۷ درصد کل تحریم‌هاست- زدند، تکلیف چیست؟ توافقی چنین که بنیان آن کج است و طرف بدعهد متقلب هر زمان آماده است پس از اخذ امتیازات لازم زیر تعهدات خود بزند، چگونه می‌تواند سرپا بماند و آیا اگر به اعتبار این اعوجاج فرو ریخت، آنگاه باید چون خوارج مطالبه توبه عمومی کنیم؟! اصلاً چرا باید در دام خطای محاسباتی که دشمن می‌چیند بیفتیم و اقتدار وسعت یافته خود در چهارگوشه منطقه را به اعتبار فریب دشمن، ضعف بپنداریم؟!

اگر به تأکید دوستان تیم مذاکره کننده نظیر آقای دکتر ظریف آمریکا قابل اعتماد نیست- که این غیر قابل اعتماد بودن را از جمله اوباما در همراهی با مصوبه سنا و عدم وتوی طرح سنا با وجود وعده قبلی نشان داد- چرا و با چه مکانیزمی باید به او اعتماد کنیم؟! و چرا باید تصور کنیم آنها بعد از ۱۰-۱۵ سال از ما راضی می‌شوند؟ «لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم» (آیه ۱۲۰ سوره بقره). اما اگر راضی نمی‌شوند، پس چگونه خوش گمانیم در وسط یک کارزار بزرگ که نقطه عطف و پیچ بزرگ تاریخ است، دشمن حربه اقتصادی خود را کنار بگذارد؟! شاید برخی دوستان با حسن نیت تصور کنند، توافق مد نظر فرصتی جهت پایان دادن به یک چالش دارای هزینه برای کشور است اما برعکس، توافق بد- که تفاهم و توافق مبهم نظیر بیانیه لوزان می‌تواند مقدمه آن باشد- شروع یک سری چالش‌ها و مزاحمت و طلبکاری‌ها و گستاخی‌های بیشتر است چنان که نشریه دی سایت پس از انتشار بیانیه لوزان به نقل از وزیر خارجه آلمان تصریح کرد که پشت پرده مذاکرات لوزان، تلاش غرب برای احیای گفت‌وگوهای انتقادی دو دهه پیش (دوره سازندگی) با ایران نهفته است. یک ایراد بزرگ روند فعلی مذاکرات که بیانیه لوزان و توافق ژنو نیز این ایراد را به رخ می‌کشد پذیرش ضمنی متهم بودن ما در قبال مدعی‌العمومی دارندگان و کاربران تسلیحات اتمی و کشتار جمعی است! و این مدل نامتوازن منطقا می‌تواند به سایر حوزه‌های غیرهسته‌ای نیز سرایت داده شود چرا که عقب‌‌نشینی در یک خط، مایه تشجیع دشمن به عبور از خطوط و محورهای بعدی است. آمریکا و غرب با صراحت می‌گویند ما به ایران اعتماد نمی‌کنیم بلکه ایران باید – به عنوان یک متهم- مورد راستی‌آزمایی قرار گیرد اما برخی از دوستان در این سو جز خوش‌گمانی فاقد مبنا به آمریکا و غرب هیچ سند و گرو و ضمانتی دستشان نیست.
آیا این سوءظن بازجویانه غرب و خوش‌گمانی برخی از ماها که مدام مسکّن به عوام و خواص می‌خورانیم تا در بحبوحه کمین دشمن راحت‌تر به خواب بروند و نگرانی نداشته باشند یا او را منجی اقتصاد ما بپندارند، عجیب و تلخ نیست؟! آیا شگفت‌آور نیست طبق بیانیه لوزان و اظهارات مقامات آمریکایی که ۹۰ درصد آن از سوی برخی مذاکره‌کنندگان تأیید شده، فهرست مطالبات طرف مقابل روشن است اما تنها تعهد آنها در حوزه تحریم‌ها در محاق ابهام کامل قرار دارد؟
آیا عجیب خواهد بود که ریچارد هاس بگوید «امتیازات مهمی را گرفتیم اما لغو تحریم‌ها همچنان بلاتکلیف و نامعلوم است»؟ لوزان اگر یک دستاورد داشته باشد، اثبات همین خباثت و بی‌صداقتی آمریکاست. آیا ما در لوزان تعهدات خود را قطعی کردیم تا تازه در وین و نیویورک و مذاکرات بعدی درباره چند و چون لغو یا تعلیق ۱۷ درصد تحریم‌ها مذاکره کنیم؟! یعنی برادران خوب ما در تیم مذاکره‌کننده و در جبهه دیپلماسی مسئولیت‌شان این بود که بروند و ابعاد چند لایه محدودیت‌ها و تعلیق‌های هسته‌ای را بپذیرند؟ آیا مأموریت این بود یا اینکه با خدعه‌ و شعبده دشمن در حاشیه و ابهام ماند؟ البته به تعبیر هوشمندانه و ظریف رهبر حکیم انقلاب «هنوز هیچ کاری انجام نگرفته و هیچ‌چیز الزام‌آوری بین دو طرف نگذشته اما ممکن است طرف مقابل که یک طرف لجوج، بدعهد، بد معامله، اهل دبّه در‌آوردن، اهل از پشت خنجر زدن و اهل این جور سیاه‌کاری‌هاست سر جزئیات بخواهد کشور ما را، ملت ما را، مذاکره‌کنند‌گان ما را در یک دایره‌ای محصور کند».
بنابراین طبق همان نقشه راه‌ کلی که رهبر معظم انقلاب ترسیم فرموده‌اند همین هفته‌ها وقت چشم و گوش تیز کردن نسبت به خدعه‌های دشمن و پاک کردن اشکالات مهم از چرک‌نویس لوزان و رفع ابهام‌های مهم موجود در آن است. این منطق، منطق غریبی است که دوستان خوش‌بین به بستن با کدخدا و اوبامای مودب، وقتی پای اعتراض به فکت‌شیت آمریکایی‌ها به میان می‌آید، می‌گویند آمریکا دشمن است چرا به حرف او اعتماد می‌کنید؟! انگار آمریکا طرف مذاکره و توافق نیست و سوم شخص بی‌ارتباط به این مذاکرات می‌باشد؟ آیا می‌توان پذیرفت آمریکا خلاف تصورات تیم ما از مذاکرات و تفاهم حرف بزند و ما امیدوار باشیم به یک توافق خوب می‌رسیم و او اجرا می‌کند؟! آیا در چنین وضعیت نقیض‌گویی حق نداریم بگوییم بیانیه لوزان مرده متولد شد و به همین دلیل رهبر معظم انقلاب حق داشتند ضمن تحقیر- نشان دادن حقارت آمریکا- با بی‌اعتنایی از این مرده عبور کنند؟!
این نوشتار را باید در مجال دیگری شرح و بسط داد. اما اجمالا باید نوشت هدف اصلی آمریکا از روند فعلی، مشغول‌سازی و انجام عملیات فریب برای عملیات در محورهای دیگر یا دست کم کاستن از سرعت پیشروی و پیشرفت ایران است. مکمل این ایده‌آل دشمن می‌تواند وضعیتی از تعلیق و انتظار و بی‌عملی و بی‌تدبیری در رفتار مسئولان یا احاله همه گشایش‌ها به توافق کذایی باشد؛ این دغدغه مهم را حتی برخی حامیان دولت نظیر کرباسچی نیز اخیرا هشدار داده‌اند که دو سال از عمر فرصت دولت با همین انتظار محض گذشت. از سوی دیگر باید گوشه ذهن‌مان باشد که یک علت مهم عدم توافق و طلبکارتر شدن حریف، همین حالت تعلیق و انتظار و امید به خارج به جای اجرای نقشه بدیل (طرح B که همان ساماندهی اقتصادی در قالب اقتصاد مقاومتی است) می‌باشد. حتی اگر چالش فعلی را معامله فرض کنیم، منطقا داشتن گزینه‌های بدیل به ما فرصت مانور و چانه‌زنی بیشتر و خروج از جبریت القایی برخی شبه‌روشنفکران مدعی آزادی و اختیار را می‌دهد. به قول معروف همه تخم‌مرغ‌های آرزوی خود را در سبد مذاکره و توافق با آمریکا نگذاریم که با تلنگری از واقعیات درهم بشکند.

***************************************
روزنامه قدس **
تحلیل گلوبال ریسرچ از نظم جهانی چند قطبی که در حال شکل گیری است ؛ چه کسی از «اس ۳۰۰» می ترسد؟یاسمین مشرف
صدور قانون اجرایی رفع ممنوعیتهای صادرات سیستمهای تسلیحاتی به ایران توسط «ولادیمیر پوتین»، رئیس جمهور روسیه، محکومیتهای شدیدی را از سوی اسراییل و اخطارهایی را از سوی ایالات متحده به دنبال داشت.
درحالی که مسکو هنوز باید درمورد زمان آغاز تحویل این سامانه تصمیم نهایی خود را اتخاذ کند، تهران مدعی است، بر اساس توافقنامه سال ۲۰۰۷ این سامانه را خریداری کرده است. روشن است که صِرف احتمال آغاز تحویل این سیستم دفاعی، تغییری مهم را در ژئوپلتیک منطقه رقم خواهدزد.
پایگاه تحلیلی آمریکایی «گلوبال ریسرچ» در مطلبی با عنوان «ایران و خاورمیانه؛ چه کسانی از فروش سامانه دفاع هوایی «اس ۳۰۰» روسیه به ایران می هراسند؟» به قلم «اریک دریستر»، کارشناس ژئوپلتیک و بنیانگذار تارنمای «امپریالیسم را متوقف کنید» مستقر در «نیویورک» با پرداختن به این موضوع نوشت:هرچند سامانه دفاعی پیشرفته «اس ۳۰۰» سامانه کاملاً جدیدی نیست، با این حال از قابلیت دفاعی بسیار بالایی در دفاع از حریم هوایی ایران درمقابل هرگونه حمله احتمالی چه از سوی اسراییل و چه از سوی ایالات متحده برخوردار است.
از یک سو دفاع هوایی ایران با دریافت این سامانه به میزان چشمگیری تقویت خواهدشد و از سوی دیگر تحویل احتمالی اس ۳۰۰ گام نمادینی در جهت ادغام ایران در ساختار امنیتی غیر ناتویی گسترده ای خواهدبودکه تحت رهبری روسیه و چین شکل می گیرد.
درشرایطی که سازمان «بریکس» متشکل از کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، درحال تبدیل شدن به کلمه رمزی برای جهان چند قطبی است، «سازمان همکاری های شانگهای» به عنوان یک نشست اقتصادی و سیاسی برای روابط چین- روسیه، به عنوان اتحادی اطلاعاتی- امنیتی- نظامی نیز ظهورکرده است.
احتمال پیوستن ایران به این اتحاد، از طریق شرکت در نشستهای این سازمان و در عمل از طریق قراردادهای نظامی و غیر نظامی و دیگر اشکال همکاری، نقطه عطفی هم برای ایران و هم برای جهان غیر غربی خواهد بود. درحالی که فقط چند سال پیش ایالات متحده و متحدانش می توانستند ضوابط مورد نظر خود را درمورد روابط ایران با دیگر کشورها دیکته کنند، امروز با توافق هسته ای یا بدون آن، دیگر قادر به این کار نیستند و تحویل اس۳۰۰ فقط جنبه کوچکی از این موضوع است.
این برای ایران و منطقه به چه معناست؟ نخست و مهمتر از همه اینکه، ایران درحال به دست آوردن موقعیتی پایه ای در صحنه بین المللی است. اگرچه هنوز مختصات توافق نهایی از جمله رژیم نفرت انگیز تحریمها و میزان لغو آنها مشخص نیست، آنچه قطعی است این است که ایران آزادی عمل بسیار بیشتری درزمینه تعقیب همکاری های اقتصادی با شرکای بالقوه بین المللی خواهدداشت.
به طور طبیعی تبلیغاتچی های متعددی از واشنگتن گرفته تا تل آویو از فرصت استفاده کرده اند تا حرکت روسیه در برداشتن ممنوعیت فروش سلاح به ایران را نشانه ای از سیاست «فاجعه آمیز» دولت اوباما در زمینه «دلجویی» از ایران تفسیرکنند.
«یوال اشتاینیتز»، وزیر اطلاعات و روابط بین الملل اسراییل در اظهار نظری درمورد این تصمیم روسیه، آن را «نتیجه مستقیم حقانیتی» دانست که «ایران در نتیجه توافق هسته ایِ در حال آماده شدن به دست آورده است».وی افزود: رشد اقتصادی ایران که پس از برداشته شدن تحریمها به دنبال خواهد آمد، به این کشور اجازه خواهدداد خود را با سلاحهای پیشرفته مجهز کند.
چنین اظهارنظرهایی شاید بیشتر از آنچه که اشتاینیتز بتواند درک کند، فاش کننده هستند. این عبارات، به آشکار اذعان می کنند که اسراییل، «رشد اقتصادی» ایران را تهدیدی واقعی برای خود می داند.
در تضادی مستقیم با تبلیغات یکنواخت رژیم صهیونیستی درباره خواست ایران برای «محو اسراییل از نقشه جهان»، اشتاینیتز در اینجا به درستی و شاید ناخواسته اذعان 
می کند که ظرفیتهای بالقوه اقتصاد ایران چیزی است که این کشور را به تهدیدی منطقه ای تبدیل می کند.اشتاینیتز درواقع اشاره ای به تفکر برنامه ریزان راهبردی اسراییل کرده است مبنی بر اینکه ایران مرکز قدرتی اقتصادی است که می تواند سرمایه گذاری غربی و غیر غربی را به یک میزان جذب کند.
چنانچه «بلومبرگ» در اواخر مارس و در آستانه دستیابی به چارچوب توافق هسته ای اشاره کرد: «ایران یک بار دیگر درحال ظهور به عنوان امتیازی بالقوه برای شرکتهای نفتی غربی است. می توان انتظار داشت که
 چینی ها نیز وارد رقابت شوند، این درحالی است که شرکتهای آمریکایی با بردوش داشتن بار و میراث تحریمها، بیش از پیش به انتهای گروه رانده خواهندشد».
اما موضوع صرفاً به سرمایه گذاری مربوط نمی شود، بلکه تحویل بالقوه سامانه اس ۳۰۰ روسیه به ایران محاسبات راهبردی واشنگتن و تل آویو را تغییر خواهد داد، چراکه تهدید به استفاده از نیروی نظامی که آنها آن را اهرم قدرت خود می دانند، به شکل قابل توجهی با تحویل این سامانه تضعیف می شود.
هرچند اشتاینیتز و دیگران از سلاحهای پیشرفته ای که خشونت ایران را افزایش
 می دهند، سخن می گویند، اما آنها به خوبی می دانند که اس ۳۰۰ یک سلاح دفاعی است که عملکرد آن دفاع از حریم هوایی یک کشور، چه در برابر موشک و چه در برابر هواپیما، است.اسراییل و آمریکا مسایل بیشتری نیز برای نگرانی دارند، به این معنا که ایران با افزایش همکاری نظامی و فناوری خود با روسیه از این موقعیت برخوردار خواهدشد که حمایت مالی و تکنیکی خود را از «سوریه» و «حزب ا…» در مبارزه مستمر علیه «داعش» و «القاعده» در سراسر منطقه افزایش دهد.
چنین چیزی البته برای دستور کار تغییر نظام در سوریه که مورد نظر ایالات متحده، ناتو، شورای همکاری خلیج فارس و اسراییل است، و البته پس از چهار سال، نشانه ای از تحقق آن دیده نمی شود، فاجعه آمیز خواهدبود. در مجموع اس ۳۰۰ ها هم به شکلی نمادین و هم به گونه ای ملموس تعادل قدرت را در منطقه تغییر خواهند داد.برای درک اهمیت این اقدام روسیه باید دقت به خرج داد. جدای از اهمیت راهبردی آشکاری که این سیستم تسلیحاتی دفاعی برای کشوری همچون ایران دارد، این اقدام روسیه از نظر بین المللی نیز از اهمیتی نمادین برخوردار است. همه چیز حاکی از آن است که تهران و مسکو به شکل قابل توجهی درحال نزدیک شدن به یکدیگر هستند.
توافق اخیر درمورد همکاری نظامی میان روسیه و ایران که توسط وزیران خارجه دو کشور به امضا رسید، نمونه ای است که از این واقعیت حکایت دارد.
روسیه و ایران در برخی مسایل از منافع مشترک برخوردارند. از موضوع تنشهای سوریه گرفته تا منابع و امنیت منطقه خزر، صادرات انرژی و بازارهای جهانی. چنین موضوعات بین المللی پیچیده ای، نه تنها همکاری نزدیکی را می طلبند بلکه نیازمند درکی متقابل در گستره ای از زمینه ها هستند و این دقیقاً همان چیزی است که ایالات متحده و اسراییل را بیش از هر چیز نگران می کند، اما با نهایت تأسف برای واشنگتن و تل آویو، باید گفت، پیوستن ایران به یک نظم جهانی غیر غربی چند قطبی، ریشه هایی بسیار عمیق دارد.
ظهور ظرفیت بالقوه ای همچون ورود ایران به سازمان شانگهای تحت رهبری روسیه و چین، موازنه قدرت در آسیا را تغییر خواهدداد، بویژه با توجه به توافق عمومی ای که برای پیوستن پاکستان و هند نیز به این سازمان وجود دارد؛ چنین تحولی بلوک قدرت جدیدی را در آسیا تشکیل خواهدداد، بلوکی که دو قدرت اقتصادی روسیه و چین را در کنار اقتصادهای نوظهوری همچون هند و به میزان کمتری پاکستان قرار می دهد.
تهدید و مهمتر از آن وزنه تعادلی که این اتحاد متوجه سلطه چند دهه ای «ناتو» و نمایندگان آن می سازد، آشکار است.
در پرتو ظهور سازمانهای اقتصادی ای همچون بریکس- بانک توسعه بریکس و بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیا- که می توانند جایگزینی برای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به شمار آیند، خطوط تراز یک نظم اقتصادی و نظامی جدید را می توان آشکارتر دید.
درحالی که همه این تحولات مهم بسیار فراتر از صِرف برداشته شدن ممنوعیتها برای تحویل اس۳۰۰ به ایران هستند، اما همه این مسایل، با هم مرتبط هستند. ایران همچنان که عملاً به شریک نظامی و تجاری روسیه تبدیل می شود، با نظام اقتصادی و سیاسی جهانی نیز پیوستگی بیشتری می یابد.
شاید امروز همکاری میان ایران و روسیه در زمینه سیستم دفاع موشکی بوده باشد، اما همکاری های آینده ظرفیتی بی حد و حصر خواهند داشت.
برنامه ریزان در تهران و مسکو همچون برنامه ریزان در تل آویو و واشنگتن از این حقیقت آگاهند و به این دلیل است که اس ۳۰۰ ها بسیار بیشتر از موشک عمل می کنند؛ آنها نماد آینده ای چند قطبی هستند.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
یهودی سازی قدس با بیت‌المال مسلمین
بسم‌الله الرحمن الرحیم
رژیم صهیونیستی در یهودی سازی قدس شریف، تنها نیست بلکه علاوه بر قدرت‌های سلطه‌گر غربی، رژیم‌های مرتجع عرب هم که قاعدتاً باید حامی آرمان فلسطین باشند، در زمره حامیان این توطئه قرار دارند. تازه‌ترین گزارش‌های خبری از اوضاع آشفته منطقه‌ای حاکی است رژیم امارات نیز در یهودی‌سازی قدس شریف دست دارد و حامی مالی بخشی از این خنجر زهرآگینی است که از پشت، درحال وارد شدن به ملت فلسطین و آرمان‌های اسلامی می‌باشد.
شیخ رائد الصلاحی، رئیس جنبش اسلامی در اراضی اشغالی فاش کرد امارات متحده عربی که به ظاهر، یک کشور اسلامی است، صهیونیست‌ها را برای یهودی سازی قدس اشغالی حمایت مالی می‌کند. وی گفت: «ما اسنادی دردست داریم که ثابت می‌کند پول خرید دهها واحد مسکونی جدیدالاحداث در شهرک‌های یهودی توسط بانک‌های اماراتی پرداخت شده». چندی پیش نیز کانال ۷ تلویزیون رژیم صهیونیستی از مشارکت یک شرکت اماراتی در مناقصه اجرای طرح‌های یهودی‌سازی اراضی قدس اشغالی خبر داده بود.
افشای این قبیل گزارش‌های رسوا کننده مانند اظهارات معاون سابق دستگاه جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) که آل سعود را دوستان اسرائیل معرفی کرده که برای برقراری رابطه با تل‌آویو ارزش قائلند، گرچه تازگی نداشته و پیش از این نیز رژیم‌هایی چون قطر و کویت در راستای روابط پنهانی با اسرائیل، دلارهای بادآورده نفتی خود را در خدمت مطامع رژیم صهیونیستی و یهودی‌سازی قدس شریف قرار داده بودند ولی همزمانی این اخبار با ماموریت ویژه‌ای که ارتجاع عرب در برنامه مسلمان‌کشی و اجرای جنگ نیابتی از سوی صهیونیست‌ها علیه کشورهای اسلامی ایفا می‌کند، بر اظهارات همین مقام موساد مهر تایید می‌زند که گفته بود: «این ذهنیت که کشورهای عربی خواهان نابودی اسرائیل هستند، ذهنیتی کاملاً اشتباه است و آنان از جمله سعودیها از دوستان و شرکای ما هستند.»
امروزه با توجه به پیگیری اهداف توسعه‌طلبانه تل‌آویو توسط برخی عمال منطقه، به روابط پنهان رژیم صهیونیستی با ارتجاع عرب بویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس به موضوعی آشکار و ثابت شده تبدیل گردیده که رسانه‌های منطقه نیز دیگر امکان کتمان آن را ندارند. اینکه همزمان با جنگ و تجاوز رژیم‌های ارتجاعی عرب به سوریه، عراق و یمن و تخریب امکانات جهان اسلام، توطئه یهودی‌سازی قدس اشغالی نیز با سرعت زیاد و امکانات مالی عربی درحال پیگیری است، شدت و قوت روابط تل آویو و پایتخت‌های عربی را نشان می‌دهد که از دهه ۶۰ میلادی تاکنون هیچگاه از چنین گستره‌ای برخوردار نبوده است.
رژیم غاصب صهیونیستی که از سال ۱۳۴۶ شهر قدس را به اشغال در آورده، تلاش زیادی را صرف یهودی‌سازی این شهر و نابود ساختن هویت اسلامی و موجودیت عربی – فلسطینی کرده است. در این راه در وهله نخست تصرف زمین‌های مسکونی و اراضی فلسطینی را به مورد اجرا گذاشت که تاکنون توانسته ۸۷ درصد اراضی شهر قدس را به تصرف در آورد.
رژیم صهیونیستی به اعتراف «لیبرمن» وزیر خارجه رژیم صهیونیستی از نیم قرن پیش تماس‌های محرمانه‌ای با هدف جلب رضایت ارتجاع عرب و سکوت آنها در قبال اخراج ساکنان فلسطینی و عرب این شهر با برخی پایتخت‌های عربی برگزار کرده و قول‌هایی را در زمینه مشارکت و سرمایه‌گذاری مشترک عربی – اسرائیلی به آنان داده است.
گام دوم رژیم صهیونیستی پس از تغییر بافت جمعیتی شهر قدس، احداث شهرک‌های یهودی‌نشین و انتقال یهودیان کشورهای مختلف به آنجا بود به گونه‌ای که در بخش شرقی شهر قدس شریف که بیت‌المقدس در آن واقع شده، صهیونیست‌ها اکثریت را داشته باشند.
رژیم صهیونیستی در سال‌های اخیر برای تحقق این توطئه شوم، روش‌های بسیاری را به کار گرفته و دست به اقدامات بی‌شرمانه‌ای علیه ساکنان عرب و فلسطینی قدس شریف زد که مصادره اراضی و شهرک‌سازی فقط بخشی از آن است، اما هر بار که این جنایت‌ها مورد اعتراض گسترده فلسطینی‌های ساکن قدس و ملت‌های مسلمان واقع شده، رژیم صهیونیستی نه تنها از حمایت و یا سکوت کشورهای مرتجع عرب برخوردار شده، بلکه بر مشارکت شرکت‌های ساختمانی متعلق به شاهزاده‌های عرب و شیوخ منطقه و در شهرک‌سازی‌های یهودی افزوده و سهم آنها را در این جنایت بیشتر کرده است.
همسویی رژیم‌های عرب با توطئه یهودی سازی قدس به اینجا ختم نشده بلکه ارتجاع عرب برای اینکه از قطار تندروی سازش و همپیانی با غاصبان بیت المقدس عقب نماند، در مقابله توطئه تخریب مسجدالاقصی و اداره آن توسط صهیونیست‌ها مُهر سکوت بر لب زده و در مقابل فریاد فلسطینی‌های ساکن بیت‌المقدس که در مقابل تعّرض صهیونیست‌ها به مقدسات اسلامی طلب یاری می‌کردند، رژیم‌هایی مثل اردن، قطر و سعودی که مسئولیت کمیته حمایت از قدس شریف را برعهده داشتند به صدور بیانیه‌های پوچ و شعاری اکتفا کرده و جهان اسلام را عملاً به بی‌تحرکی و غفلت در قبال جنایات رژیم صهیونیستی در غصب قبله اول مسلمین جهان فرا می‌خواندند.
در واکنش به این موضع سازشکارانه رژیم‌های عرب بود که شیخ «عکرمه صبری» خطیب و امام جماعت مسجدالاقصی چندی پیش خطاب به رژیم‌های عرب فریاد اعتراض بلند کرد که: «حکومت خودگردان فلسطین و رژیم‌های عرب، دست ما را برای انتفاضه بسته و خودشان هم به تماشاچی کشتار فلسطینی‌ها تبدیل شده‌اند. آنها با غفلت و تسامح خود، ما ساکنان شهر قدس را در مقابل جنایتکاران صهیونیست تنها گذاشته‌اند.»
ای کاش همسویی سران رژیم‌های مرتجع عرب با صهیونیست‌ها، فقط در همین حد انفعال و سکوت خلاصه می‌شد، افشاگری‌های شیخ «رائد الصلاحی» رئیس جنبش اسلامی در اراضی اشغالی از عمق فاجعه بزرگتری خبر می‌دهد که رژیم‌هایی همچون سعودی، کویت، امارات و قطر همزمان با اجرای طرح مسلمان کشی در کشورهای اسلامی، مشغول مشارکت در توطئه یهودی سازی قدس اشغالی با صهیونیست‌ها هستند و خنجرهای شوم توطئه را از چند جهت بر پیکر امت اسلامی وارد می‌کنند.
قطعاً افشای این قبیل همسویی‌ها میان ارتجاع عرب و رژیم صهیونیستی هر چند در لایه اول باعث افزایش آلام و جریحه‌دار شدن احساسات مسلمانان می‌شود ولی نتیجه‌ای که دیر یا زود امت اسلامی به آن خواهد رسید اینست که برای مقابله با تهدیدات امنیتی رژیم صهیونیستی و خشکاندن غده سرطانی صهیونیسم در قلب جهان اسلام باید از درون آغاز کرد و با پالایش سرزمین‌های اسلامی از تفکرات تکفیری که سرمنشاء آن در برج‌های شیشه‌ای حکام عرب است، می‌توان در مسیر صحیح مبارزه با اشغالگران صهیونیست قرار گرفت.
***************************************
روزنامه خراسان**
پول های کثیف، لیست های جیبی و مبارزه واقعی با فساد/ امیرحسین یزدان پناه
دیروز، پس از قریب به ۲ ماه جنجال بر سر آن چه وزیر کشور آن را «پول های کثیف» نامیده بود و از احتمال ورودش به انتخابات و عرصه قدرت سخن گفته بود، دکتر رحمانی فضلی پای تریبون مجلس رفت تا درباره این موضوع شفاف سازی کند. درباره این موضوع و نیز اظهارات وزیر کشور ۳ نکته را باید متذکر شد.
۱- وارد شدن به حریم امن رانت خواران، مفسدان اقتصادی، سوء استفاده کنندگان از امکانات حکومتی و زیاده خواهان که با تضییع بیت المال حق ملت ایران را به تاراج برده و با ایجاد ناامنی اقتصادی و از آن بدتر، احساس ناامنی اقتصادی، ضربات جبران ناپذیری به بدنه اقتصادی کشور وارد می کنند از سوی هر کس و هر نهادی باشد، باعث فضاسازی علیه عناصر زر و زور و نیز حساس شدن مردم به موضوعی می شود که می توانند آن را مطالبه خود کرده و از مسئولان انتظار برخورد قاطعانه داشته باشند.
با این وصف، اما سوال جدی که مطرح می شود این است که آیا اصولا ورود رسانه ای همراه با سروصدا وشانتاژهای خبری به این مباحث، لازم و ضروری است؟ و سوال جدی تر این که آیا اساسا اگر قرار است اظهارنظری دراین باره انجام شود، این اظهار نظر نباید همراه با سند و مدرک و مهم تر این که، آیا نباید اظهارنظرها، دقیق، سنجیده و غیرقابل سوء استفاده و‌تحریف و… باشد؟ تا وزیر کشور پس از مدتی تقصیرها را به گردن رسانه ها نیندازد؟ سوال مردم این است که نتیجه این اظهارنظرها در نهایت چه خواهد بود؟ آن چیزی که برای سرمایه گذار و تولید کننده و … امنیت و حتی مهم تر از آن، احساس امنیت می آورد، نه سخنرانی های داغ و جنجالی و افشاگرانه است و نه تیترهای ژورنالیستی و نه همایش ها و سمینارهای مبارزه با فساد. بلکه مردم می خواهند بدانند در چنین پرونده هایی، اساسا چه کسی مسئول ورود و رسیدگی است و چه زمانی شاهد مقابله با رانت خوارانی خواهند بود که در آشفته بازار ناامنی که ایجاد کرده اند کالایی مانند «پول های کثیف» را صرف اهداف نامشروع خود می کنند. برای مردم مهم این است که بدانند کسی واقعا به این مسائل رسیدگی می کند یا این گزارش ها و افشاگری ها، اگر خدای ناکرده نگوییم نوعی تبلیغات سیاسی است، صرفا جریانی گذراست که به سرانجامی نمی رسد. مانند همان لیست هایی که آقای احمدی نژاد از سال اولی که قدرت را به دست گرفت مدعی بود در جیبش است و کماکان نیز این اسامی از جیب وی خارج نشده است! اجازه بدهید پرسش مهم رهبر انقلاب را که آذرماه سال گذشته در جریان «همایش ملّی ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد» از مسئولان پرسیده بودند ، مطرح کنیم که «چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمی‌گیرد که نتیجه را همه بطور ملموس مشاهده کنند…»به راستی چه کسی مسئول «برخورد قاطع و اساسی» است؟ به راستی چرا اقدام قاطع انجام نمی شود ؟
۲ -آیا وزیر کشور روش درستی را انتخاب کرده است؟ آیا اگر رئیس جمهور سابق واقعا لیست داشت و آن را بدون آن که مدام در بوق و کرنا می کرد به دستگاه قضایی می سپرد تا قوه قضاییه همان طور که سال گذشته به اتهامات معاون اول دولت دهم قاطعانه رسیدگی کرد، افراد آن لیست را نیز پای میز عدالت می کشاند، برای مردم امیدواری بیشتری به ارمغان می آورد یا حالا که احتمالا همچنان لیست را در جیبش نگه داشته؟! یا مثلا اگر در موضوعی مانند آن چه «بورسیه های غیرقانونی» توصیف شد، نهاد مسئول گزارشش را مستند به دستگاه قضایی می سپرد تا رسیدگی کند نتیجه بهتری داشت یا حالا که ۱۱ ماه از طرح موضوع گذشته و به ۳ هزار نفر اتهام سوء استفاده از بورسیه زده شده و معلوم نیست واقعا چند نفر تخلف کرده اند؟! در همین موضوع پول های کثیف، این که از «احتمال ورود پول های کثیف به سیاست» توسط یک مقام رسمی امنیتی و سیاسی حرف به میان آید و در نتیجه همه آن هایی که در مجلس نشسته اند یا در آینده وارد مجلس و شوراهای شهر و روستا و … می شوند را متهم کند بهتر است یا اگر سرنخ ها و خط و ربط ها به قانون سپرده می شد تا قاطعانه با آن ها برخورد شده و مردم هم در جریان آن قرار گیرند؟ در همین ۳ موضوع که خیلی هم قدیمی نیست، کدام روش می توانست به ایجاد اعتماد مردم به نظام و دمیدن حس امیدواری کمک کند و کدام یک موضوع مهمی چون مبارزه با فساد را به سوژه ای تبدیل می کند که مردم با شنیدنش، تصور کنند بازهم قرار است لیست ها در جیب ها باقی بماند؟ مگر نه این است که «ضربه‌ عدالت باید قاطع ولی در عین حال دقیق و ظریف باشد. متهم کردن بیگناهان، یا معامله‌ یکسان میان خیانت و اشتباه، یا یکسان گرفتن گناهان کوچک با گناهان بزرگ جایز نیست.» این جمله را رهبر انقلاب، ۱۴ سال پیش در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۰ در «فرمان هشت ماده‌‌ای به سران قوا درباره مبارزه با مفاسد اقتصادی» مطرح کرده اند. فرمان هایی که باید از قوای سه گانه پرسید، پس از ۱۴ سال چنددرصدش را اجرایی کرده اند؟ جالب این جاست که رهبری نظام صریحادرباره رفتارهای تبلیغاتی و شعاری هشدار داده اند: «با این امر مهم و حیاتی [مبارزه با فساد] نباید به گونه‌ شعاری و تبلیغاتی و تظاهرگونه رفتار شود. به جای تبلیغات باید آثار و برکات عمل، مشهود گردد. …هرگونه اطلاع رسانی به افکار عمومی که البته در جای خود لازم است، باید به دور از اظهارات نسنجیده و تبلیغات‌گونه بوده و حفظ آرامش و اطمینان افکار عمومی را در نظر داشته باشد.» اگر واقعا اقدام عملی انجام شود و‌نه سخنرانی، دیگر نیاز به تکذیب کردن و انداختن تقصیر به گردن رسانه ها نیست. اگر قرار به برخورد واقعی است دیگر نیاز به لیست های جیبی و «بگم بگم» نیست و‌اگر هم مسیری برای برخورد با مفاسد می خواهیم، این مسیر سال هاست که روشن شده و در آن خبری از بگم بگم و لیست های در جیب و سخنرانی جنجالی و … نیست. به نظر می رسد با دستورات و فرمان هشت ماده ای صریح رهبر انقلاب، سال هاست که حجت بر همه تمام است و انتظار مردم این است که حالا که شعارهای این کار داده شده لااقل -مسئولان اگر واقعا مصداق مشخصی را سراغ دارند – به زوی شاهد آغاز مقابله علنی با آن و سپردن عناصر زر و زور به دستان عدالت باشند.
۳ – مطرح شدن این مباحث این ضرورت را نیز یادآوری می کند که مجمع تشخیص مصلحت نظام که در حال تدوین و تصویب سیاست های کلی انتخابات می باشد یکبار برای همیشه با نگاهی کلان و جامع نگر موضوع شفاف کردن رقابت های انتخاباتی و هزینه های کاندیداها را مدنظر قرار داده و جهت گیری های اساسی این مسئله را تدوین و مشخص نماید.
***************************************
روزنامه ایران**
پیامد‌های هنجار شکنی در مبارزه انتخاباتی / آفرین چیت ساز اول
در سالی که موسم انتخابات در تقویم سیاسی ایران نام گرفته است، احزاب و گروه‌های سیاسی سرگرم سازماندهی برای ورود به میدان رقابت هستند. شواهد و نشانه‌ها حاکی است که این بار در کنار احزاب و گروه‌های سنتی و شناخته شده، نیروهای تازه نفس گام به صحنه رقابت نهاده‌اند؛
نیروهایی که اندیشه‌ها و گفتمان‌های جدید را نمایندگی می‌کنند. به باور ناظران حضور حلقه تازه از فعالان سیاسی که به امید نهادینه کردن مشرب اعتدال به صحنه آمده‌اند ممکن است دو انتخابات پیش روی ایران (انتخابات خبرگان و مجلس شورای اسلامی) را با تحولات تازه روبه‌رو کند.
ردپای تکاپوی احزاب برای انتخابات آینده را این روزها می‌توان در عرصه‌های مختلف مشاهده کرد. از به صحنه آمدن روزنامه‌هایی با رنگ و لعاب حزبی تا ثبت تشکل‌های سیاسی جدید و از جنب و جوش حلقه مدیران سابق تا جلساتی که افراد متنفذ هر شهر و استان به انگیزه جذب نیروهای جدید برپا می‌کنند.
بعد از یک دوران فترت و رکود، گویی نشاط و امید به اردوی احزاب و گروه‌های سیاسی بازگشته است. فعل و انفعال انتخاباتی قبل از آنکه در خیابان خودنمایی کند در فضای مجازی و سایت‌های گونه گون نقش می‌بندد. طبق برآورد برخی از محققان منحنی تمایل نسل جوان بویژه طیف‌های دانشجویی به حضور و مشارکت در عرصه سیاست سیر صعودی یافته است. این گروه از صاحبنظران در تحلیل انگیزه سیاست گرایی و سیاست ورزی نسل امروز ایران، بر نقش انتخابات خرداد ۹۲ انگشت تأکید می‌نهند و از این اتفاق به عنوان نقطه آشتی نسل جوان با سیاست یاد می‌کنند. به طور عرفی شبکه احزاب سنتی ایران دارای شاخه‌ها و شعبه‌های مختلف در استان‌ها و کلانشهرها هستند که در موسم انتخابات تحرک خود را در قالب کنگره‌ها و جلسات دوره‌ای از سر می‌گیرند اما واقعیت‌های انتخابات تعیین کننده دو دهه گذشته می‌گوید که تنور رقابت‌های انتخاباتی اغلب با همایش‌ها و میتینگ هایی گرم می‌شود که ابتکار آن در دست جریان‌های دانشجویی است. بر همین اساس هر دو جناح کهنه کار ایران(اصلاح طلبان و اصولگرایان) در دوره‌های مختلف نگاه خود را به حوزه دانشگاه معطوف کرده‌اند.
اکنون بسیاری از خبرها از رونق گرفتن تحرک محافل دانشجویی حکایت دارد. جنبش دانشجویی هشت سال گذشته را در انفعال و رکود سپری کرد اما به گفته اغلب اساتید علوم سیاسی، انتخابات ۲۴ خرداد و گفتمان اعتدال باردیگر نشاط و امید را به محیط‌های دانشجویی بازگرداند. گویی این واقعیت را بیش از همه رئیس دولت اعتدال دریافته است که طی این دو سال از هر فرصتی برای حضور در محفل دانشگاهیان و ترغیب نسل دانشجو به مشارکت در عرصه‌های تصمیم‌‌گیری بهره می‌گیرد.
با این حال محافل دانشجویی به عنوان «کانون جوشش تحرک سیاسی» هنوز با پاره‌ای آسیب‌ها و موانع دست و پنجه نرم می‌کند و این جریان برای نقش آفرینی در تحولات مهمی مثل انتخابات مجلس با سد مخالفت‌ها و واکنش منفی حلقه تندروها مواجه است. شواهد مختلف دلالت بر این دارد از زمان اقبال جریان دانشجویی به صدای اعتدال، دامنه این مخالفت و مزاحمت‌ها بیشتر شده است. جناح تندرو هنوز جریان دانشجویی را به چشم یک رقیب سیاسی می‌نگرد و مشارکت او در عرصه انتخابات را تهدیدی برای موقعیت خود ارزیابی می‌کند. عصبیت و نابردباری این جریان در قبال نشست‌ها و میتینگ‌های دانشجویی از همین نگرش ناشی می‌شود. طبق جدولی که وزارت علوم منتشر کرده، از ابتدای سال جدید و با رونق گرفتن نشاط سیاسی در دانشگاه ها، تندروها چند نشست را صرفاً به دلیل حضور چهره‌های اعتدالی یا اصلاح طلب لغو کرده‌اند. محافل تندرو در این عرصه از پاره‌ای روش‌ها و تاکتیک‌های غیر اخلاقی بهره گرفته‌اند.آنها ابتدا به محض اعلام خبر جلسه سخنرانی یک چهره حامی دولت و غیر اصولگرا به انتشار بیانیه‌ها و شبنامه‌های تهدید مبادرت می‌کنند. این بیانیه‌های آنها اغلب حالت یک کیفرخواست را دارد که با هدف تحریک مدیران و بزرگان سیاسی و دینی آن شهر و استان به لغو جلسه سخنرانی و میتینگ صادر می‌شود.
اما واقعیت این است که تجربه انتخابات گذشته نشان داد نه تنها دوران تأثیرگذاری این روش‌های تحکم‌آمیز در فضای دانشگاه سپری شده بلکه هزینه و زیان آن بیش از مزایای آن است.
زیرا با ظهور شبکه‌های اجتماعی و انتشار لحظه‌ای خبرها، هر رفتار غیر قانونی و خشونت‌آمیز در دورترین نقاط ایران بازتاب پیدا می‌کند. بنابراین وقتی عوامل یا هواداران یک جناح در محیطی مثل دانشگاه به قطع میکروفن یا بر هم زدن جلسه سخنرانی یک شخصیت سیاسی دیگر مبادرت می‌کنند بلافاصله این اتفاق به صورت نماد و نمونه هنجار شکنی و منطق گریزی بر صفحات تلفن و تبلت میلیون‌ها ایرانی منعکس می‌شود. زیرا در قاموس سیاست امروز بدترین حرکت برای یک گروه و جناح این است که حقوق اولیه رقیب خود مثل حق بیان یا حق آزادی تبلیغات را انکار کند یا برای سلب حقوق او خیز بردارد.
***************************************
روزنامه جام جم **
این بازی را جدی بگیریم! / محمد صادق افراسیابی
برخی اوقات گروهی از دوستان به این مساله توجه می‌کنند که علت سهم کم بازی‌سازان ایرانی از بازار بازی‌های رایانه‌ای چیست و در پاسخ این پرسش عوامل متعددی را مد نظر قرار می‌دهند که جدا از صحت و سقم‌شان من فکر می‌کنم مساله اساسا چیز دیگری است و آن جدی نگرفتن بازی‌های رایانه‌ای در تمامی بخش‌های جامعه، دولت و ملت است.
امروزه در حالی که بازی‌های رایانه‌ای به لطف تلفن‌های بیش از حد همراه، در سبک زندگی و شیوه‌های سرگرمی تک‌تک ما نفوذ کرده است، اما به نظر می‌رسد بسیاری از ما هنوز موضوع بازی‌های رایانه‌ای را جدی نگرفته‌ایم و نمی‌دانیم که اهمیت بازی‌های رایانه‌ای چیست و اساسا برخی اوقات صحبت از بازی‌های رایانه‌ای را امری بی‌فایده و بیهوده قلمداد می‌کنیم.
تا آنجا که برای ما خیلی مهم است که چه بخوریم و چگونه بخوریم و حاضریم برای گرفتن مشاوره‌های غذایی مبالغ هنگفتی را هزینه کنیم،
اما بسیار بیهوده خواهد بود اگر به این امر توجه کنیم که فرزند ما الان دارد از چه بازی رایانه‌ای استفاده می‌کند و از آن بیهوده‌تر این است که به خودمان توجه کنیم و بپرسیم که بازی‌های رایانه‌ای چه تاثیرات مثبت و منفی می‌تواند در زندگی ما داشته باشد. البته این امر فقط به نهاد خانواده ختم نمی‌شود، دولتمردان ما هم گاهی بر این باورند که بازی رایانه‌ای را نباید خیلی جدی گرفت و نباید به آن توجه کرد و صحیح نیست که بودجه زیادی به این بازی‌ها اختصاص داد و خلاصه همه از جدی گرفتن یک بازی بظاهر کودکانه نگرانیم . جالب‌تر از همه این است که دانشگاه‌های ما هم در حد یک بازی راجع به بازی‌های رایانه‌ای پژوهش می‌کنند.
یک پژوهش در یکی از شهرستان‌ها می‌گوید که بازی‌های رایانه‌ای باعث کاهش خلاقیت شده و یک پژوهش دیگر در دانشگاه علامه طباطبایی می‌گوید که بازی‌های رایانه‌ای باعث افزایش خلاقیت می‌شود و هیچ‌کدام نمی‌گویند بازی‌های رایانه‌ای اگر مناسب باشند و با هدف پرورش ذهن و روح کودک و نوجوان ساخته شده باشند، باعث افزایش خلاقیت شده و اگر تخیلات مضر را جایگزین نوعدوستی انسانی و مسئولیت‌های اجتماعی کنند باعث سرخوردگی کودک و نوجوان و کاهش خلاقیت او می‌شوند. بنابراین اگر امروز برخی بازی‌سازان از کم بودن سهم بازی‌های رایانه‌ای ایرانی در بازار رنج می‌برند همه ما مقصریم و از ماست که بر ماست. تنها راه علاج این دردی که از یک بازی شروع شده و گاهی به بروز اتفاقات ناخوشایند ختم می‌شود این است که موضوع بازی‌های رایانه‌ای را جدی بگیریم. هم خانواده‌ها، هم دولت، هم ملت و حتی دانشگاه‌های ما نسبت به موضوع بازی‌های رایانه‌ای تکالیفی دارند که تا وقتی انجام نشود، به جای نفع بردن از دستاوردهای بازی‌های رایانه‌ای بومی و مناسب، از مضرات بازی‌های رایانه‌ای قاچاق و نامناسب رنج خواهیم برد. پس بیایید برای یک‌بار هم که شده این بازی را جدی بگیریم.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
نقش پررنگ آمریکا در کشتار مردم یمن / محمد ایرانی
تهاجم آل‌سعود و چند کشور مؤتلفش پس از ۲۷ روز، مانند جنگ‌های چندین و چند روزه رژیم جعلی صهیونیستی علیه مردم غزه با نتیجه‌ای مشابه نبردهای آل‌صهیون علیه مردم مظلوم فلسطین پایان یافت یعنی با شکست طرف متجاوز و عدم دسترسی به اهداف.
یک ـ حمایت واشنگتن از دیکتاتور پیشین یمن در کنار تلاش خاندان سعود برای به حاشیه بردن جنبش صلح‌طلب طرفدار دموکراسی در این کشور را باید عامل اصلی بحران کنونی در این کشور عربی دانست.
تداوم بمباران‌ها و حملات گسترده به خاک یمن، بحرانی انسانی را در این کشور به همراه داشته و افزایش تلفات غیرنظامیان از این واقعیت حکایت دارد که آل‌سعود برای جلوگیری از گسترش حس آزادیخواهی و رهایی از استبداد، نه‌تنها شیعیان بلکه هر فردی را که تابع سیاست‌ها و دستورالعمل‌هایش نباشد از پیش رو خواهد برداشت. سعودی‌ها با حمایت‌های گسترده آمریکا برای استقرار مجدد رئیس‌جمهور فراری و دست‌نشانده خود در یمن که از حمایت‌های غرب و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس برخوردار است، دست و پا می‌زند اما واقعیت‌ها بر این امر مهر تایید می‌زند که ریاض در هیچ یک از اهداف خود به موفقیت دست نخواهد یافت.
دو ـ باید به خاطر داشت در اوج شکل‌گیری بیداری اسلامی در سال ۲۰۱۱ یک جنبش گسترده و صلح‌طلب حامی دموکراسی در یمن علیه دیکتاتوری علی عبدالله‌صالح به پا خاست که تحت حمایت‌های گسترده واشنگتن قرار داشت. اگر واشنگتن و آل‌سعود در برابر فعالیت‌های این ائتلاف صلح‌طلب برای رسیدن به قدرت از مسیرهای دموکراتیک و مشروع مانع‌تراشی نمی‌کرد، حوادث دردناکی که در یمن بروز کرد، هیچ‌گاه روی نمی‌داد.
جنبش حامی دموکراسی در یمن در مدتی کوتاه توانست به اتحاد و یکپارچگی در میان گروه‌های متعدد منطقه‌ای، فرقه‌ای و ایدئولوژیک دست یابد و در راهپیمایی‌های گسترده، تحصن‌ها و دیگر اشکال مقاومت مدنی صلح‌آمیز حضور داشت. رهبران ائتلاف‌های قومی برجسته در کنار جنبش حوثی‌ها که هدایت مبارزه مردمی علیه دولت دست‌نشانده یمن را برعهده داشت، به‌طور علنی از خواست و تمایل مردم یمن حمایت کرده و زمینه‌ساز این امر شدند که مردان مسلح قبایل سلاح‌های خود را زمین گذاشته و برای شرکت در جنبش دموکراسی‌خواهی راهی پایتخت شوند.
مردم قبایل در کنار صدها هزار شهرنشین در خیابان‌ها حضور یافته و به حفظ حرکتی غیرخشونت‌بار حتی در برابر نیروهای نظامی و تک‌تیراندازان دولتی تشویق کردند که البته بروز درگیری‌ها به مرگ صدها معترض غیرمسلح انجامید.
با این حال دولت «باراک اوباما» که نسبت به حفظ ثبات دولت تحت حمایت خود در برابر نفوذ فزاینده القاعده در نواحی روستایی ابراز نگرانی شدید می‌کرد به این امر اعتراف کرد که واشنگتن برای دوره پس از صالح که سه دهه و نیم بر این کشور حکومت کرده بود، برنامه‌ریزی نکرده است. اگرچه جنبش طرفدار دموکراسی عمدتا توانست از روی آوردن به اعمال خشونت در اعتراضات جلوگیری کند اما برخی قبایل مخالف و گروهی از افسران ارتشی که از دولت جدا شده بودند، بر چاشنی مسلحانه جنبش مقاومت افزودند که نتیجه آن، اقدام به ترور صالح در ماه ژوئن همان سال بود که وی که بشدت مجروح‌شده بود را مجبور به رفتن به عربستان کرد تا به درمان جراحات خود بپردازد. «جان برنان» مشاور ضدتروریسم اوباما و رئیس آتی سیا در دیداری که با صالح در بیمارستانی در عربستان داشت، وی را ترغیب کرد توافقی را برای انتقال قدرت امضا کند. این ماموریت برای متقاعد کردن صالح به استعفا نه‌تنها ناموفق بود بلکه رژیم یمن در تداوم تلاش‌هایش برای استفاده از روابط نزدیک صالح با آمریکا برای تقویت جایگاه وی، عکس‌هایی از صالح در رسانه‌ها منتشر کرد که وی را در حالی که سر حال و سلامت به نظر می‌رسید به تصویر کشید.
در حالی که جنبش حامی دموکراسی نهایت تلاش خود را به خرج می‌داد که از ورود به مبارزه‌ای مسلحانه در پی ترور نافرجام صالح و شورش مسلحانه در حال رشد اجتناب کند، اقدام آمریکا در دست زدن به حملات هوایی بی‌سابقه در یمن به بهانه حمله به مواضع القاعده بیش از پیش به وخامت اوضاع افزود.
در واقع سیاست آمریکا به سازمان سیا این اجازه را داد که بدون شناسایی افراد، آنها را هدف حملات هواپیماهای بدون سرنشین قرار دهد که نتیجه این امر این شد که شماری از قبایل مسلح یمن و دیگر نیروهای متحد با جنبش حامی دموکراسی هدف حملاتی قرار گیرند که ظاهرا نیروهای القاعده را مد نظر داشت. این سناریو به واسطه وابستگی آمریکا به رژیم یمن در کسب اطلاعات مورد نیاز برای تعیین اهداف ادامه یافت و به نظر می‌رسید دولت یمن به بهانه ریشه‌کنی القاعده، دولت آمریکا را متقاعد کرده است رقبای آن را هدف حملات خود قرار دهد.
تحولات به نحوی پیش رفت که نیروهای یمنی که از سوی آمریکا با هدف مبارزه با القاعده آموزش دیده بودند، به طور مستقیم در عملیات‌های سرکوب قیام دموکراتیک در خیابان‌های یمن حضور یافتند به‌گونه‌ای که نشریه «نیشن» آمریکا در گزارشی نوشت: «واحدهای تحت حمایت آمریکا – که با هدف مشخص استفاده در عملیات‌های ضدتروریسم تشکیل شده بودند – به جای درگیر شدن با نیروهای «القاعده در شبه‌جزیره عربستان» برای محافظت از رژیم در حال سقوط در برابر مردم خود اعزام شدند.»
به گفته «عبدالغنی الایریانی» تحلیلگر برجسته و مطلع یمنی، این واحدهای تحت حمایت آمریکا «عمدتا برای دفاع از رژیم صالح» تلاش می‌کردند.
در پایان جولای ۲۰۱۱ به‌رغم سرکوب مداوم نیروهای حامی دموکراسی، یک کمیته کنگره آمریکا کمکی بالغ بر ۱۲۰ میلیون دلار به دولت یمن در قالب کمک‌های نظامی و امنیتی مرتبط تصویب کرد. جالب آنکه این کمک مشروط به این امر بود که وزارت خارجه آمریکا تایید کند دولت یمن به حد کافی در مبارزه با تروریسم همکاری صورت می‌دهد و هیچ شرطی در قبال دموکراسی و حقوق بشر تعیین نشده بود.
در بحبوحه این تحولات، آمریکا و دولت عربستان به همراه دیگر اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس طرحی را ارائه کردند که به موجب آن صالح از قدرت کناره‌گیری کرده و بر این اساس به وی و دیگر مقامات ارشد رژیم در برابر پیگردهای قضایی مصونیت داده خواهد شد و همه‌پرسی طی ۶۰ روز برگزار خواهد شد تا قدرت به سرلشکر عبدربه منصور هادی، معاون صالح منتقل شود.
صالح که همچنان گردنکشی می‌کرد سرانجام تحت فشارهای بین‌المللی بویژه تهدید سازمان ملل به اعمال تحریم مجبور به کناره‌گیری رسمی از قدرت شد و ژانویه سال ۲۰۱۲ دولت اوباما به وی اجازه سفر به آمریکا به منظور درمان را داد. این امر خشم فعالان طرفدار دموکراسی را در پی داشت که چرا واشنگتن به یک دیکتاتور جنایتکار اجازه ورود داده در حالی که وی باید مسؤولیت اقداماتش را بر عهده گیرد.
صالح یک ماه بعد به یمن بازگشت تا بر روند انتقال قدرت نظارت کند و تا به حال نیز در یمن باقی‌مانده و دست به تحرکاتی برای بازگشت به قدرت ‌زده و در این میان بر حمایت شماری از واحدهای نظامی وفادار به خود حساب کرده است.
«فرانسیس مارتین رویال»، کارشناس امور بنیادگرایی در منطقه در آن زمان در مطلبی نوشت: «نبود حمایت آمریکا به این معنی است که مردان و زنان جوانی که به طور کارآمدی توانستند صالح را سرنگون کنند و به درخواست خود برای شکل‌گیری نهادهای دموکراتیک ادامه دهند، به طور گسترده‌ای در همصدایی به منظور شکل‌گیری دولت جدید یمن ناکام بمانند و نگرانی‌های مشروع آنها به طور جدی مورد توجه قرار نگیرد. فعالان طرفدار دموکراسی در یمن به طور عمده‌ای آمریکا را مسؤول شانه خالی کردن در عمل به تعهداتش می‌دانند که این امر باعث شد آنها در برابر پیوستن به دیگر نیروهای سازمان‌یافته علیه رژیم نظیر القاعده یا جنبش‌های جدایی‌طلب آسیب‌پذیر شوند».
سه ـ به حاشیه رفتن جامعه مدنی یمن که ماه‌ها بود به طور صلح‌آمیز برای دموکراسی مبارزه می‌کرد و کوتاهی واشنگتن در پذیرش «شورای ملی» متشکل از گروه‌های طرفدار دموکراسی به منظور اداره دولت موقت یمن منجر به قیام مسلحانه جنبش حوثی برای اهداف دموکراتیک شد که تا سال گذشته در شمال کشور مبارزه می‌کرد.
جنبش حوثی‌ به دلیل بی‌اعتباری دولت هادی، فساد جاری و استعفای جمعی کابینه و دیگر درخواست‌ها برای تغییرات قانونی، به سرعت در میان مردم یمن به نماد آزادیخواهی تبدیل شد و حتی گروه‌های مسلحی که زمانی با صالح متحد بودند از این جنبش حمایت کردند. این جنبش به قدرتمندترین نیرو در یمن بدل شد و در ماه آگوست با تسخیر صنعا باعث تعجب جهانیان شد و تا ژانویه قدرت خود را تحکیم کرد.
نیروهای حوثی یکی پس از دیگری نواحی تحت کنترل خود را افزایش دادند و با آغاز حملات هوایی عربستان دیگر اقشار مردم یمن نیز به مبارزه حوثی‌ها برای آزادسازی کشورشان از استبداد پیوستند. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند اگر آمریکا به جای همراهی با حاکمان مستبد سعودی برای به قدرت رساندن یک فرد دست‌نشانده به نام ثبات، در برابر تحرکات جنبش طرفدار دموکراسی در یمن مانع‌تراشی نمی‌کرد، اکنون این همه فرد بیگناه در تجاوز هواپیماهای سعودی به خاک و خون کشیده نمی‌شدند.
آمریکا طی سال‌های گذشته همواره بر روی آوردن کشورهای عربی منطقه به ارزش‌های دموکراتیک و احترام گذاشتن به جامعه مدنی و حق مردم در تعیین سرنوشت خود و اصطلاحا�� زیبایی از این دست، تاکید داشته اما در پی بیداری اسلامی که اتفاقا با تعاریف ـ ظاهری ـ غربی انطباق جالب توجهی دارد و طی آن مردم کشورهای عربی به امید پایان یافتن حکومت‌های اقتدارگرا و دست‌نشانده که هیچ توجهی به خواسته‌های مشروع مردم خود نداشتند، به خیابان‌ها ریختند، شاهد بودیم دولت آمریکا به جای آنکه مانع قیام مردم یمن برای سرنگونی رژیم دست‌نشانده و مطیع بیگانه نشود، از تجاوز سعودی‌ها دفاع و حمایت می‌کند. ارزش‌های دموکراتیک زمانی از سوی رهبران غربی مورد تایید است که در راستای منافع آنها باشد اگرنه دموکراسی‌خواهی، جامعه مدنی و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود نه‌تنها برای غرب و حاکمان آن ارزشی ندارد بلکه در صورتی که در راستای منافع آنها نباشد، تهدید جدی محسوب می‌شود. یمن نمونه دیگری از پوچ بودن شعارهای غرب مبنی بر حقوق بشر، دموکراسی و… است اما ان‌شاء‌الله مقاومت مردم یمن به نتیجه خواهد رسید و بساط استبداد و ظلم و جور بزودی برچیده و پای بیگانگان از خاک یمن بریده خواهد شد.
***************************************

برچسب ها :

لینک کوتاه :http://www.piyarom.ir/?p=34876

به نکات زیر توجه کنید

  • نظرات شما پس از بررسی و تایید نمایش داده می شود.
  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد مطلب بالا ارسال کنید.