در گوشه ای از پارک نشسته بودیم و برای هم از خاطراتمان میگفتیم… رو بهم کرد و گفت میشه قشنگ ترین و مهمترین آرزوتو بگی؟ کمی فکر کردم ؛ برگشتمو گفتم: مهمترین آرزوی من اینه که ؛ بجایی برسمو خانوادمو سر فراز کنم… گفتم محمد میشه تو هم از آروزت بگی؟ اشک تو چشاش جمع ...
در گوشه ای از پارک نشسته بودیم و برای هم از خاطراتمان میگفتیم…
رو بهم کرد و گفت میشه قشنگ ترین و مهمترین آرزوتو بگی؟
کمی فکر کردم ؛ برگشتمو گفتم: مهمترین آرزوی من اینه که ؛ بجایی برسمو خانوادمو سر فراز کنم…
گفتم محمد میشه تو هم از آروزت بگی؟
اشک تو چشاش جمع شد و اروم گفت: دوستدارم مثل اربام حسین(ع) شهادت رو بدست بیارم و مثل مادرمون فاطمه الزهرا(س) گمنام بمونم…
به نکات زیر توجه کنید