در انتخابات ۹۲، جریان اصولگرایی به سبب تعدد نامزدها نتوانست آرای خاموش جامعه را بهسوی خود سوق دهد و هر سه گزینه منتسب به این جریان، به اندازه نامزد منتسب اصلاحطلبان و همراهان آقای هاشمی رأی نیاوردند. این جریان که تا یک هفته مانده به انتخابات، امیدی به پیروزی نداشت و نامزدهای آن، در نظرسنجیها مقام سوم و چهارم را داشتند، توانست با تدبیری مناسب و اجماع بر روی گزینه واحد، فرصت را از اصولگرایان بگیرد و پیروز انتخابات ریاستجمهوری شود. شکست جریان اصولگرا در این انتخابات، بسیار تلخ بود و نباید تلخی این شکست را نادیده گرفت.
دکتر حسن روحانی با تدبیر در مقابل، اصلاحطلبان و همراهان آقای هاشمی، تنها با اختلاف ۲۵۰ هزار رأی به دور دوم نرفت و یکضرب پیروز شد. جریان اصولگرا نتوانست بازی خوبی را انجام دهد و با حضور متفرق و از هم گسیخته، در برابر رقیب شکست خورد.
اما این شکست جریان اصولگرایی را نمیتوان معادل شکست تفکر و گفتمان اصولگرایی دانست و از دیگر سوی، پیروزی رقیب آنها بهمعنای پیروزی تفکر اصلاحطلبی نیست. بلکه در نگاهی فراتر از آنچه در ظاهر توزیع آرا قابل مشاهده است، میتوان از پیروزی و قدرتیابی و نهادینهشدن تفکر اصولگرایی در جامعه حتی با انتخاب دکتر حسن روحانی سخن گفت. این ادعا در ذیل مستدل میشود:
زمانی یک بازیگر و یا تفکر را میتوان قدرتمندتر از رقبای آن دانست که آن اندیشه یا بازیگر، توان تغییر رفتار رقیب را در جهت تمایلات خود داشته باشد. انتخابات امسال نشان داد که تفکر اصولگرایی توانسته است جریان اصلاحطلب را در جهت گرایشهای خود تغییر دهد.
اصلاحطلبان اولاً از اهداف اولیه خود فاصله گرفتند و ثانیاً در جهتی حرکت کردند که مورد حمایت تفکر اصولگرایی است. وقتی به اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ برمیگردیم، اصلاحطلبان را با اهدافی متفاوت از آنچه امروز مطرح میکنند، میبینیم. در آن زمان، اصلاحطلبان گمان میکردند با اتکا به آرای بیست میلیونی میتوانند طرح براندازی نرم را اجرا کنند، ولایتفقیه را محدود سازند و به حاشیه برانند و نظامی سکولار را پدید آورند. البته تمام اصلاحطلبان چنین هدفی را در سر نداشتند؛ بلکه چون تعریف شفافی از اصلاحطلبی نداشتند، اسیر طرحها و برنامههای عناصر تندرو و برانداز این جریان شدند. اصلاحطلبان بعد از روی کارآمدن اصولگرایان و تشکیل دولت نهم، با همین گرایشها و تفکرات (بخشی از گرایشهای مبهم و تعریفنشده و بخش دیگری از گرایشهای تند و ساختارشکن) در عرصه سیاسی رویکرد منتقدانه تندی را انتخاب کردند و سیاستهای دولت احمدینژاد را با انواع مطالب به انتقاد و تمسخر گرفتند. با نزدیکشدن به پایان دولت نهم، از یک طرف افزایش طرحها و سیاستهای نادرست دولت و از طرف دیگر، خیز بلند اصلاحطلبان برای بازگشت به قدرت، این جریان را وارد فعالیت جدی در عرصه سیاسی کرد و با برنامهریزی مبتنی بر الگوی انقلابهای رنگی، تلاش کردند با استفاده از فرصت انتخابات سال ۸۸، نظام را با بحران مواجه سازند و قدرت را از آن خود کنند. فتنه ۸۸ اوج افراطگرایی جریان اصلاحطلب بود. بنابراین از اواسط دهه ۷۰ تا اواخر دهه ۸۰ یعنی به مدت ۱۵ سال، نیروهای چپ و اصلاحطلب را بیشتر با گرایش براندازانه مشاهده میکنیم؛ اما مقاومت نیروهای اصولگرا ذیل مدیریت رهبر معظم انقلاب، سبب شد تا از اواخر دهه ۸۰ و بهویژه با شروع دهه ۹۰، جریان اصلاحطلب سر عقل بیاید و اندکاندک از گرایشهای تند خود فاصله بگیرد.
انتخابات مجلس در سال ۹۱ صحنه درگیری عناصر میانهرو و تندروی اصلاحطلب بود که گروه اول، بر مشارکت فعال در انتخابات و گروه دوم، بر تحریم فعال و نیمهفعال در انتخابات تأکید داشتند و مشارکت گسترده مردم در انتخابات ثابت کرد که تندروها تا چه اندازه در اشتباهند. در مجموع، مقاومت نظام به پشتوانه ملت انقلابی و عناصر اصولگرا در مقابل اصلاحطلبان ساختارشکن، از راههای زیر سبب تغییر رفتار آنان گردید:
۱- اولین تغییر در جبهه اصلاحطلبی این است که در انتخابات ریاستجمهوری امسال، عقاید تندروانه به حاشیه رفت و اصلاحطلبان دریافتند که اگر مشارکت جدی در انتخابات نداشته باشند، قافیه را باختهاند و برای مدت طولانی بیرون از قدرت خواهند بود و در صحنه سیاسی کشور نیز نمیتوانند فعالیت جدی داشته باشند. فاصله گرفتن از تحریم انتخابات و تأکید بر مشارکت فعال، نتیجه حضور حداکثری مردم در انتخابات مجلس ۹۱ است و آن حضور حداکثری، خود ریشه در استواری نظام در برابر فتنه ۸۸ دارد که با تلاشهای مردم انقلابی، عناصر اصولگرا و مدیریت رهبری، خنثی شد و مسائل کشور به روال عادی خود بازگشت و انگیزه مردم برای مشارکت در سیاست را همچنان زنده نگه داشت. حتی حماسههایی که در مقابل فتنه ۸۸ شکل گرفت، همچون حماسه ۹ دی، تودههای مردم را بیشتر در صحنه سیاسی کشور فعال کرد و شکاف دولت – ملت را که اصلاحطلبان دنبال میکردند، از بین برد.
۲- تغییر دوم اصلاحطلبان این است که تنها با اجتماع در سایه گزینهای غیراصلاحطلب و اعتدالگرا، یعنی حسن روحانی که سابقهای در جریان راست سنتی دارد، میتوانستند رأی بیاورند. رفتارهای افراطی و غیرقانونی اصلاحطلبان در فتنه ۸۸ سبب شد تا بسیاری از نخبگان آنها به مهرههای سوخته تبدیل شده، نتوانند در انتخابات امسال نامزد ریاستجمهوری شوند. در واقع نقش اصلاحطلبان در فتنه ۸۸، مقاومت مردم انقلابی و حساسشدن بیشتر آنها در مقابل عناصر ساختارشکن و مجرم شناختهشدن عناصر فنتنهگر جریان اصلاحطلب، زمینه بازاندیشی نخبگان اصلاحطلب در گفتمان اصلاحطلبی را فراهم کرد و برای اولینبار، تعاریف و چارچوبهای شفافی از اصلاحطلبی در چارچوب نظام از عناصر این جریان ارائه شد. برای مثال، مصطفی کواکبیان بهعنوان یکی از نامزدهای ثبتنامکننده در انتخابات ریاستجمهوری ۹۲، در ماههای منتهی به انتخابات، تلاش کرد با ارائه نظرات فراوانی، چارچوب روشنی از اصلاحطلبی در دایره قانون ارائه دهد.
۳- سومین تغییر رفتار اصلاحطلبان تحت تأثیر رویکرد اصولگرایان و ارزشهای آنان همچون توجه به معیشت مردم و مقابله با فقر، فساد و تبعیض است که از اوایل دهه ۸۰ با شکلگیری جریان آبادگران ایران اسلامی، توانست در شوراهای اسلامی شهرهای بزرگ پیروز انتخابات شود و ارزشهای والا را در عرصه سیاسی کشور برجسته کند. اساساً دلیل اصلی اجتماع اصولگرایان پشت سر احمدینژاد این بود که تصور میکردند وی میتواند این ارزشها را عملیاتی کند. امروزه این ارزشها در عرصه سیاسی تا حدی نهادینه شده و اصلاحطلبان و دیگر گروههای سیاسی همچون کارگزاران سازندگی، نمیتوانند آنها را نادیده بگیرند. جریان اصلاحطلب که زمانی تنها در عرصه سیاسی نظریهپردازی میکرد و حاضر نبود از برج عاج اندیشهورزی پایین بیاید، امروز تا حدی عملگرا شده و نگاه واقعیتری به خواستههای مردم دارد.
بنابراین پیروزی گزینه منتسب به اصلاحطلبی در انتخابات به معنای پیروزی تفکر اصلاحطلبی نیست، بلکه تفکر اصلاحطلبی تحت تأثیر اصولگرایی تعدیل شده، شفافیت بیشتری به خود گرفته و به مشکلات واقعی مردم بیشتر پی برده است. این موضوع، گویای زندهبودن و نهادینهشدن اندیشه اصولگرایی است.
به نکات زیر توجه کنید