پیارم به نقل از خبر گذاری فارس :این یادداشت بن‌مایه‌های نظری تفاوت تاکتیک‌های دولت‌های اوباما و نتانیاهو علیه جمهوری اسلامی ایران را مورد بررسی قرار می‌دهد. یک واقعیت مسلم در عرصه سیاست خارجی جهان این روزها به چشم می‌خورد و آن این است که دولت‌های باراک اوباما و بنیامین نتانیاهو، سران آمریکا و اسرائیل در ...

پیارم به نقل از خبر گذاری فارس :این یادداشت بن‌مایه‌های نظری تفاوت تاکتیک‌های دولت‌های اوباما و نتانیاهو علیه جمهوری اسلامی ایران را مورد بررسی قرار می‌دهد.

خبرگزاری فارس: چرایی تفاوت رویکرد اوباما و نتانیاهو در خصوص ایران

یک واقعیت مسلم در عرصه سیاست خارجی جهان این روزها به چشم می‌خورد و آن این است که دولت‌های باراک اوباما و بنیامین نتانیاهو، سران آمریکا و اسرائیل در خصوص نحوه مقابله با ایران توافق ندارند. فارس پیش‌تر در یادداشتی به ابعاد این اختلاف نظر پرداخته است. اما در اینجا یک سوال به‌وجود می‌آید، این اختلاف نظر ناشی از چه تفاوتی در دیدگاه دو طرف است؟

در اینجا برای تحلیل مساله، طبعا باید از نظریه‌های جریان غالب در روابط بین‌الملل بهره جست، یعنی نظریه‌هایی که دانشمندان و متفکران غربی برساخته‌اند و طبعا هم ناشی از عملکرد نظام بین‌المللی پساوستفالیایی است و هم بر آن تاثیر می‌گذارد.

در سیاست خارجی ایالات متحده و اسرائیل، یک اشتراک نظر تاریخی پس از انقلاب اسلامی ایران وجود داشته است که محدودسازی ایران است. این نوع نگاه را می‌توان با نظریه نوواقع‌گرایی آفندباور (تهاجمی) مورد بررسی قرار داد چرا که «جان مرشایمر»، واضع مشهور این نظریه بر این باور است که در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، رویکرد «کنترل حریف» مورد نظر او باید متمرکز بر «ایران» باشد.

مرشایمر خود از مقامات سابق دستگاه دیپلماسی آمریکاست. او که هژمونی را به‌صورت جهانی غیرممکن می‌داند، بر این باور است که ایالات متحده به‌عنوان هژمون نیمکره غربی، باید از شکل‌گیری هژمونی‌های جدید در سایر مناطق و بالاخص آسیا و اقیانوسیه و خاورمیانه ممانعت به‌عمل آورد. این یعنی همان کنترل حریف که برای تحقق آن شش استراتژی مشخص را برشمرده است.

نوواقع‌گرایان آفندباور در خصوص ایران سه هدف اساسی را دنبال می‌کنند: «تحدید توان اقتصادی ایران، تحدید توان نظامی ایران و تحدید توان هسته‌ای ایران.»

* نظریه واحد، استراتژی‌های متفاوت

اگر به سه هدف فوق نگاهی بیندازیم، روشن است که هر سه این اهداف در بین سیاست‌گذاران واشنگتن و تل‌آویو مشترک است پس می‌توان این احتمال را به‌طور جدی مطرح کرد که بن‌مایه‌های نظری دو طرف در خصوص ایران تقریبا مشابه است. سیاست خارجی اوباما کم و بیش دارای نگاه نولیبرالی است اما وقتی مساله به ایران می‌رسد، این نگاه به نورئالیسم مدنظر اسرائیل نزدیک می‌شود.

در خصوص تحدید توان اقتصادی، هر دو طرف به تحریم‌های سنگین علیه ایران معتقدند. در خصوص تحدید توان نظامی ایران، ایالات متحده و اسرائیل در تلاش‌اند تا متحدین منطقه‌ای ایران را تضعیف کنند که حزب‌الله لبنان و دولت سوریه از آن جمله‌اند. هر دو طرف آگاه‌اند که حزب‌الله و دولت سوریه در شرایط جنگی به توان نظامی ایران می‌افزایند.

در خصوص تحدید توان هسته‌ای هم هر دو به اصل این تحدید معتقدند اما به‌نظر می‌رسد از استراتژی‌های متفاوت بهره می‌برند. در بین استراتژی‌های شش‌گانه مرشایمر، اسرائیلی‌ها ثابت کرده‌اند که به استراتژی «جنگ» اعتقاد بیشتری دارند. اصولا اگر اسرائیل چند سالی جنگی در منطقه راه نیندازد، جا دارد که همه تعجب کنند چرا که موجودیت این رژیم از ابتدا با جنگ گره خورده است.

اسرائیل در خصوص تحدید برنامه هسته‌ای ایران هم به‌شدت بر «تهدید معتبر نظامی» تاکید می‌کند. این نگاه هم به‌نوبه خود برگرفته از نوعی نگاه نورئالیستی است. بر اساس این رویکرد، اولویت اصلی در منافع ملی هر بازیگر بین‌المللی، «بقا» است. سیاست‌گذاران صهیونیست تل‌آویو بر این باورند که ایران برای کنار نهادن یکی از منافع مهم خود، باید آن را در تعارض با یک منفعت حیاتی یعنی بقا ببیند. از سوی دیگر، اسرائیلی‌ها به‌خوبی می‌دانند که خود به‌تنهایی قادر به چنین تهدیدی علیه ایران نیستند بنابراین اصرار دارند که واشنگتن را با خود هماهنگ کنند.

اما از سوی دیگر، محیط و انگاره‌های روانی حاکم بر دولت دموکرات آمریکا، نولیبرالی است. نگاه نولیبرالی اوباما و دست‌یارانش باعث می‌شود که حتی نوواقع‌گرایی آفندباورشان در قبال ایران هم به سوی استراتژی‌های کمتر مخاصمه‌جویانه تمایل یابد بنابراین رو به موازنه دور از کرانه می‌آورند. راه حلی که برای این امر از سوی دولت اوباما انتخاب شده است، دیپلماسی همراه با فشار است، راهکاری که ایران همواره هشدار داده است که از این طریق، واشنگتن به اهدافش نخواهد رسید.

مهار ایران از طریق کشورهای منطقه‌ای همراه با آمریکا، تلاش برای کاهش نفوذ منطقه‌ای ایران، فشار گسترده اقتصادی، سیاه‌نمایی ایران از طریق رسانه‌های بین‌المللی و دامن زدن به ایران‌هراسی و … همه تکه‌های پازل موازنه‌سازی اوباما را تشکیل می‌دهند.

به عبارت دیگر، اختلاف اساسی بین اوباما و نتانیاهو در خصوص ایران در اصل فشار وارد کردن بر ایران نیست بلکه در نوع اعمال فشار است. نتانیاهو باور دارد که منافع حیاتی ایران باید مورد هجمه قرار گیرند اما اوباما معتقد است نقطه اعمال فشار، تنها منافع مهم و حاشیه‌ای است. از همین‌روست که نتانیاهو از رئیس‌جمهور شدن اوباما چندان خوشنود نیست.

با این حال، این تفاوت در واقع تاکتیکی اصلا به‌معنای تفاوت ماهوی در مواضع نتانیاهو و اوباما تلقی نمی‌شود. بن‌مایه‌های نظری رویکرد ایالات متحده و اسرائیل در قبال ایران تقریبا یکی است، تنها استراتژی‌های اعمال فشار است که متفاوت است.

به این نکته هم باید توجه داشت که تفاوت استراتژی‌های اوباما با نتانیاهو، ناشی از واقعیات عینی هم هست. اوباما در تلاش جدی برای فائق آمدن بر مشکلات اقتصادی است که دو جنگ اخیر آمریکا در ایجاد آنها کم‌تاثیر نبوده‌اند، پس با یک جنگ جدید نمی‌خواهد تلاش‌هایش را یک‌جا به‌دور بریزد.

در این بین، راهکار ایران در برابر تمام اعمال فشارها از هر نوعی که باشند، یقینا «مقاومت» است. مقاومت در برابر تلاش‌‌های ضدایرانی غرب، اگرچه دشوار است اما منافعی را در

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

لینک کوتاه :http://www.piyarom.ir/?p=3207

به نکات زیر توجه کنید

  • نظرات شما پس از بررسی و تایید نمایش داده می شود.
  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد مطلب بالا ارسال کنید.