ماجرای اهانت به پیامبراعظم-صلی الله علیه و آله و سلم- و واکنش شدید مسلمانان طی یک هفته گذشته هر خبر دیگر را به حاشیه برده و بنظر می آید که طی هفته های آینده هم بعنوان «مهمترین خبر» با پیامدهای وسیع و درازمدت مطرح گردد از این رو این ماجرا به یک مباحثه خیلی جدی ...

ماجرای اهانت به پیامبراعظم-صلی الله علیه و آله و سلم- و واکنش شدید مسلمانان طی یک هفته گذشته هر خبر دیگر را به حاشیه برده و بنظر می آید که طی هفته های آینده هم بعنوان «مهمترین خبر» با پیامدهای وسیع و درازمدت مطرح گردد از این رو این ماجرا به یک مباحثه خیلی جدی تبدیل شده و تأملات ویژه ای به وجود آورده که شامل پرسش از تفکر غرب در حوزه دین و پیامبران، آینده مناسبات غرب و جهان اسلام، اصلاح منشور سازمان ملل و اعلامیه حقوق بشر این سازمان، جداسازی ادبیات بحث پیرامون مقدسات دینی از ادبیات بحث پیرامون مسایل غیردینی می شود.

سوالات اساسی محافل فکری عمدتا ناظر بر این مسئله است که اگر برای مدیریت مسایل حساس فکری جدی نشود، سوداگران فتنه و آشوب وارد میدان متفکرانه ای می شوند که صلاحیت ورود به آن را ندارند و در عین حال ورود آنان می تواند، جدالی بزرگ را میان پیروان ادیان از یک سو و میان دو عرصه حکومت و دین از سوی دیگر پدید آورد. در واقع این احساس عمومی بیانگر آن است که اهانت مبتنی بر طراحی مخالفان دین می تواند مناسبات انسانی را بشدت تخریب کند.

یک نکته مهم دیگر این است که هجمه به مقدسات و بخصوص آن دسته از مقدساتی که درباره مقدس بودن آنان نه تنها پیروان دین خاص بلکه بطور کلی در میان پیروان همه ادیان، اجماع وجود دارد، می تواند دین خاصی که علیه مقدسات آن هتاکی صورت گرفته است را در کانون توجهات جهانی قرار دهد بالاخره وقتی به قرآن اهانت می شود، عده بسیار زیادی که تاکنون از کنار قرآن عبور کرده اند به این صرافت می افتند که مگر قرآن حامل چه پیامی است که عده ای آن را برنمی تابند کما اینکه وقتی به شخصیت پیامبر اسلام-ص- از روی عناد جسارت می شود، کم نیستند کسانی که تازه به فکر مطالعه درباره شخصیت و سیره پیامبر می افتند. یک گزارش بیانگر آن است که از زمانی که بوش از شروع دوباره جنگ صلیبی سخن گفت تا سال ۲۰۰۵- یعنی در یک دوره ۴ ساله- فروش کلام الله مجید در اروپا به ۱۷ میلیون جلد بالغ شد و خبرهای دیگر از رشد سریعتر اسلام در میان کشورهای مسیحی حکایت می کرد.

غرب البته نمی پسندد ولی اسلام دومین دین و آئین در دو قاره اروپا و آمریکاست و هم اینک جمعیت مسلمانان این دو قاره به حدود ۷۰ میلیون نفر بالغ می شود و این در حالی است که برابر گزارش های موثق اروپا و آمریکا علیرغم یک فعالیت نزدیک به ۴۰۰ ساله- از زمان راه اندازی کرسی مطالعات اسلام در سال ۱۶۳۲ و ۱۶۳۶ در دانشگاههای کمبریج و آکسفورد انگلیس- و اعزام هزاران شرق شناس (Orintalism) به کشورها و مجامع اسلامی موفقیتی نداشته است و گزارش خود مراکز مسیونری غرب- که امروز با عناوینی نظیر انجمن مطالعات خاورمیانه فعالیت می کنند- بیانگر شکست کامل برنامه مسیحی کردن مسلمانان و یا کاستن از جمعیت مسلمانان در کشورهایی با اکثریت مسیحی است. این در حالی است کشورهای غرب با استراتژی مشترکی ذیل عنوان «دارالمسیحیت» (Chirictiandom) هم قسم شده اند که در اروپا حتی یک کشور با اکثریت مسلمان به وجود نیاید.

دانکن بلاک مک دونالد مسیونر اسکاتلندی که در آمریکا زندگی می کرد در صفحه ۱۲ کتاب خود -سیمای اسلام- که حدود ۱۰۰ سال پیش، در سال ۱۲۹۰ ش در نیویورک چاپ شد، نوشت: «اسلام با هجوم و نفوذ تمدن غرب به زودی متلاشی می شود و در این بین مسیونرهای مسیحی وظیفه دارند مسلمانان جهان را مسیحی کنند» دونالد معتقد بود تمدن غرب آنقدر گیراست که ایده هایش اساس اسلام را نابود می کند.

کم نبودند مسیونرهای مسیحی نظیر مونتگمری وات استاد دانشگاه ادینبورگ در صفحه ۲۱۹ کتاب خود (محمد(ص) در مدینه) مدعی بودند، دینی به نام اسلام وجود واقعی ندارد و آنچه به نام اسلام مطرح شده عمدتا تعالیم یهود یا مسیحیت است! آنان از این طریق درصدد بودند که جنبه وحیانی قرآن و رسالت پیامبر خاتم(ص) انکار شود تا راه برای بروز و ظهور پیامبران دروغین در مرام شرک آلود اومانیسم بازگردد، نزدیک به ۳۰۰ سال پس از پایان قرون وسطی و در دوره ای که سه قدرت مسلمان در کنار هم قرار داشتند (یعنی امپراتوری عثمانی، صفویه و گورکانیان هند)، دستگاه سلطنتی انگلیس احساس می کرد برای غلبه بر امپراتوری های مسلمان به مؤسساتی نیاز دارد از این رو با تکیه بر قاعده «دشمن خود را بشناس» دو مؤسسه محوری را تحت عنوان «انجمن ارتقاء دانش مسیحی» و «انجمن نشر کتاب مقدس در سرزمین های خارجی» به فاصله کوتاهی از هم در سال های ۱۶۹۸و ۱۷۰۱ م به وجود آورد. حدود ۱۰۰ سال بعد این دو مؤسسه محوری بسترساز به وجود آمدن انجمن های مسیونری شدند مراکز مسیونری با همین عنوان نزدیک به ۱۵۰سال فعالیت کردند برابر اقاریری که امثال برنارد لوئیس و سر ویلیام مور در کتاب های خود کرده اند این مراکز مسیونری از یک طرف مامور بودند تا به سؤالات جدی مسلمانان درباره اعتقادات کلیسا و مسیحیان- نظیر اعتقاد به تثلیث- پاسخ دهند و از طرف دیگر با شبهه پراکنی پیرامون اعتقادات اسلامی، مسلمانان و بخصوص طبقه تحصیل کرده علوم جدید را نسبت به اسلام مردد سازند.

با پایان جنگ جهانی دوم و ناتوانی انگلیس از اداره مستعمرات خود، مراکز مسیونری به آمریکا سپرده شد. برابر مستندات فراوان بعد از جایگزین شدن قدرت آمریکا به جای قدرت های اروپایی و شروع دوره استعمار نوین، دولت آمریکا برای تحکیم سلطه خود بر کشورهای اسلامی تعداد زیادی مراکز مطالعاتی درباره اسلام و فرهنگ و سنن و آداب و رسوم مسلمانان تاسیس کرد. از این بعد عناصر فعال در این مراکز که عدد آنان از ۱۰۰ واحد فراتر می رفت، به جای مسیونر یا شرق شناس، «اسلام شناس» خوانده می شدند و این افراد با همین عنوان با مراکز دانشگاهی، حوزوی، نخبگی و سیاسی کشورهای اسلامی ارتباط برقرار می کردند و بر این اساس به مرور بنیادهای توانمندتری نظیر بنیاد کارنگی، بنیاد اسلامی فورد، بنیاد اسلامی راکفلر، موسسه رند، موسسه اسلامی هودسون، شورای آمریکا برای مطالعات علمی-اسلامی و بنیاد برادلی پدید آمدند. جالب این است که همه این مراکز، بنیادها و موسسات توسط یهودیان اداره شده و اکثریت اسلام شناس ها یهودی بودند.

مراکز اسلامی آمریکا از دهه ۱۹۶۰ شروع به شکل دادن به یک زنجیره مرتبط به هم در کشورهای جهان اسلام نمود. در این زنجیره روشنفکران دین ستیزی نظیر حامد ابوزید در مصر، تسلیمه نسرین در بنگلادش، فتح الله گولن در ترکیه و بعدها دکتر سروش در ایران حضور داشتند که از آنان با عناوینی نظیر «روشنفکران مسلمان» و «اسلام شناسان پیشرو» یاد می شدند. در این زنجیره هزاران چهره دانشگاهی و… حضور داشتند که با استفاده از فرصت های خاص به آمریکا عزیمت می کردند و به همفکری با این مراکز می پرداختند اما در واقع مهمترین اتفاقی که در ارتباط با مراکز یهودی به اصطلاح اسلامی با سر حلقه های روشنفکری در جهان اسلام می افتاد توزیع غذای پخت و پز شده در آشپزخانه یهودیان آمریکایی بود. برای این موضوع صدها سند وجود دارد و نگارنده در این رابطه تحقیقات مفصلی انجام داده و آماده انتشار می باشد.مراکز اسلامی در آمریکا روی یک آموزه تأکید محوری داشتند؛ «جهان اسلام دچار فروپاشی درونی شده و امکان تجدید حیات را از اسلام گرفته است» از جمله «همیلتون.ا.رگیب» در صفحه ۴۳ کتاب خود (محمدیزم) و «آلفرد گویلرم» در صفحه ۵۹ و ۶۰ کتاب خود (اسلام) بر فروپاشی اسلام تأکید کرده و آن را ناشی از ساختگی بودن اسلام معرفی کرده است.

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، ناکارآمدی مراکز اسلام شناسی آمریکا و ناتوانی این اسلام شناسان از درک حقیقت دین و اعتقادات مسلمانان عیان گردید. براساس گزارش وزارت خارجه آمریکا هیچکدام از مراکز اسلام شناسی آمریکا، امکان پیروزی یک انقلاب دینی را پیش بینی نکرده بودند. این مسئله بدگمانی های زیاد هیئت حاکمه آمریکا و سایر کشورهای غربی را سبب گردید.

از آن پس این مراکز اسلام شناسی روی جنبش های اجتماعی جهان اسلام تمرکز بیشتری پیدا کردند و البته سازمان های اطلاعاتی و سیاسی آمریکا نیز پروژه های جدیدی را که خود اداره آن را به عهده داشتند، برای اشراف بر تحولات جهان اسلام پدید آوردند. تمرکز مراکز اسلام شناسی آمریکا روی جنبش های اجتماعی جهان تا آنجا پیش رفت که یک گزارش می گوید در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ فقط در دانشگاه آمریکایی قاهره ۹۰۰ رساله دوره دکترای این دانشگاه به ایران و انقلاب اسلامی اختصاص یافته است. این مراکز اسلام شناسی بعداً اعتراف کردند که علت اصلی غافلگیری از وقوع انقلاب ایران، محور قرار دادن روشنفکران مذهبی و نادیده گرفتن طیف های واقعی مذهبی در این کشور بوده است.

 

«پروفسور ارماندو سالواتور» بنیانگذار و مدیر بخش پژوهش های اجتماعی در بریتانیا در صفحه ۲۷۳ کتاب خود (اسلام و مباحث سیاسی درباره مدرنیسم) که در سال ۱۳۷۶چاپ شده، نوشت: «از آنجا که حس آگاهی اجتماعی جهان عرب درون گراست، آنها اسلام را با همین تفکر تفسیر و تاویل کرده اند و روشنفکران کشورهای اسلامی نیز که خواهان تجدیدنظر در مبانی و اصول اسلامی بوده اند با همین حس اجتماعی درون گرایی که یکی از ویژگی های غربیان نیز هست، تلاش کرده اند مبانی و اصول اسلامی را مطابق خواسته های غربیان تغییر دهند که در نتیجه با ناکامی روبرو گشته اند. این روش برای اولین بار توسط علی عبدالرزاق در بین روشنفکران جهان اسلام آغاز گشت و آخرین آن پروفسور محمد ارغون می باشد.»

 

با پیروزی اسلام گرایان انقلابی در مصر و تونس در جریان تحولات اخیر منطقه اسلامی و بخصوص سر بر آوردن نیروهایی که هیچ شباهتی به امثال ارغون، سروش و گولن و ابونصر ندارند، بی حاصلی سرمایه گذاری آمریکا روی نیروهای شبه مذهبی سکولار را نشان داد و این موضوعی بود که مستقیماً روی نحوه برخورد آمریکا به عنوان محور نظام سلطه با بنیان ها و نمادهای اصلی اسلام تأثیر گذاشت و به افراط گرایی محافل آمریکایی دامن زد.

 

پیش از این در صفحه ۱۹ گزارش «مریب» از شبکه مطالعات خاورمیانه آمده بود: «اسلام شناسان جدید در آمریکا لحن توهین آمیز علیه پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله- و قرآن را تعدیل کرده اند تا حساسیت مسلمانان علیه دولت آمریکا را کاهش دهند لکن آنان برای ایجاد اصلاحاتی که با آن بتوان منافع دولت آمریکا در جوامع اسلامی را تامین نمود، اسلام را به عنوان دینی عقب افتاده معرفی می کنند که کاملاً با مدرنیسم، پیشرفت علوم و… مخالف است» با شکست این شیوه بار دیگر برخورد صریح با ارزش های اصلی اسلام در دستور کار قرار گرفته و محور این افراط گرایی جریان صهیونیست مسیحی و اوانجلیست ها هستند که شعار خود را در داخل آمریکا بر مبنای اخراج مسلمانان از کشور آمریکا قرار داده اند بر این اساس سال گذشته «استنلی کورتز» یکی از اسلام شناسان یهودی معروف آمریکا در مقاله ای که در روز ۲۹ شهریور سال گذشته در هفته نامه استاندارد واشنگتن چاپ کرد تمام تحقیقات و توصیه های ارائه شده توسط مراکز اسلام شناسی آمریکا را «ورشکسته» خوانده و حمله مستقیم به اسلام و ارزش های مسلط و اجماعی آن را توصیه کرد.

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

لینک کوتاه :http://www.piyarom.ir/?p=1774

به نکات زیر توجه کنید

  • نظرات شما پس از بررسی و تایید نمایش داده می شود.
  • لطفا نظرات خود را فقط در مورد مطلب بالا ارسال کنید.