توماس ال.فریدمن ترجمه: آرش عزیزی گاهی در سیاست، و به خصوص در تبلیغات انتخاباتی، میبینیم که احزاب با شعارهایی پیوند میخورند ـ تا جایی که نمیتوان به این فکر نبود که حرفشان چیست، آیا واقعیت تغییر کرده یا نه و اگر وقتی به قدرت رسیدند واقعا همین شعارها راهنمای سیاستهایشان بود، چه اتفاقی خواهد افتاد. ...
توماس ال.فریدمن
ترجمه: آرش عزیزی
گاهی در سیاست، و به خصوص در تبلیغات انتخاباتی، میبینیم که احزاب با شعارهایی پیوند میخورند ـ تا جایی که نمیتوان به این فکر نبود که حرفشان چیست، آیا واقعیت تغییر کرده یا نه و اگر وقتی به قدرت رسیدند واقعا همین شعارها راهنمای سیاستهایشان بود، چه اتفاقی خواهد افتاد. در حال حاضر دو نمونه اینچنینی داریم: “طرفداری دموکراتها از افغانستان” و “طرفداری جمهوریخواهان از چاهکنی (به دنبال نفت) در دریا”.
این باور که با کندن چاههای بیشتر میتوان از بحران انرژی کنونی رهایی جست نزد جمهوریخواهان به حد وسواس رسیده تا جایی که جستجوی نفت در آبهای ساحلی به پاسخ آنها برای تمام سوالات مربوط به انرژی بدل شده. هر کس که به رشد طبقه متوسط در سراسر جهان و تقاضاهای روزافزونشان برای منابع طبیعی و خطرهای تغییرات آب و هوایی که نتیجه اعتیاد ما به سوختهای فسیلی است، نگاه کند میفهمد که انرژی قابل احیای تمیز ـ باد، خورشید، هستهای و چیزهایی که هنوز نداریم ـ صنعت جهانی بزرگ بعدی خواهد بود. اگر قرار باشد به رشد پایدارمان ادامه دهیم، جز این نمیشود.
در نتیجه کشوری که بیش از دیگران صاحب صنعت انرژی پاک است بیش از دیگران صاحب دستاورد بزرگ بعدی در فنآوری خواهد بود ـ انقلاب ئی.تی، انقلاب فنآوری انرژی ـ و میلیونها شغل و هزاران کسب و کار جدید ایجاد میکند درست مثل انقلاب کامپیوتری. جمهوریخواهان با بیفکری مدام شعارهای خود راجع به جستجوی نفت در دریا را تکرار میکنند: این تمرکز روی سوختی قرن نوزدهمی است و مرا به یاد فردی میاندازد که در سال ۱۹۸۰ بگوید باید تمام پول را صرف ساختن ماشین تایپهای بیشتر و ارزانتر مدل سلکتریک آی.بی.ام کرد ـ کسی که اصلا “کامپیوتر شخصی” و “اینترنت” را فراموش کرده.
این استراتژی درجه دو کردن قدرت و اقتصاد آمریکا است. اما دموکراتها هم نمونه خودشان را دارند. افغانستان برای بسیاری از دموکراتها همیشه، در مقابل عراق، “جنگ خوب” تلقی میشد. به نظر من باراک اوباما باید صادقانه از خودش بپرسد: “من میخواهم نیروهای بیشتر به افغانستان بفرستم چون واقعا فکر میکنم میتوانیم پیروز شویم، چون واقعا فکر میکنم این کمک به پایان تروریسم است یا این کار را فقط انجام میدهم چون بعد از ۱۱ سپتامبر برای انتخاب شدن در آمریکا باید پیروز جنگی باشی؟”
واقعیت این است که عراق، افغانستان، عربستان سعودی، لبنان و پاکستان تنها جبهههای مختلف جنگی واحدند. مساله اصلی این است که جهان اعراب و اسلام در خیلی جاها به مدرنیته نرسیده و اگر به خاطر نفت بشکهای ۱۲۰ دلار نبود این ناکامی واضحتر میبود. این منطقه مدتهاست که تحت تسلط سیاست خودکامه و هزار شر دیگر بوده: بیکاری انبوه جوانان، نظامهای عقبافتاده آموزشی، قدرتی مذهبی مقابل اصلاحات و اکنون فرقه مردگانی که جوانانی را که دست به انتحار میزنند و اغلب سایر مسلمانان را به قتل میرسانند، تقدیس میکند. تحقیری که این معجون تولید میکند منشا واقعی تروریسم است. صدام از آن استفاده کرد. القاعده از آن استفاده کرد. سرویس اطلاعاتی پاکستان از آن استفاده کرد. طالبان از آن استفاده کرد.
تنها راه رسیدگی به این مشکل تغییر سیاسی است. ایجاد جزایری با دولتهای درست و حسابی و مورد اجماع در بغداد، کابل یا اسلامآباد مشارکتی بسیار پرمعناتر و بادوامتر در جنگ علیه تروریسم خواهد بود تا کشتن بنلادن در غارش. اما این کار نیاز به همکار محلی دارد. اگر افزایش نیرو در عراق موفق شد به این خاطر است که عراقیها پیشقدم برخورد با افراطیون خود شدند: شیعهها در محلات خودشان و سنیها در محلات خودشان. این خبر بسیار خوبی است. گرچه هنوز معلوم نیست آنها بتوانند در دولت واحد کارآیی گردهم آیند.
دلیل اصلی رو به شکست بودن ما در افغانستان کمبود سربازان آمریکایی نیست. کافی نبودن افغانهایی است که آماده باشند برای آن نوع دولتی که ما میخواهیم بجنگند و بمیرند.
۲۰ دقیقه وقت بگذارید و مقاله خیرهکننده توماس شویچ (از مقامات سابق ضد مواد مخدر در دولت بوش) را که در مجله ساندیز نیویورک تایمز راجع به افغانستان نوشته، بخوانید. به این پاراگراف در مورد حامد کرزای، رئیسجمهور افغانستان، دقت کنید: “کرزای مثل ویولون با ما بازی میکرد: آمریکا میلیارد میلیارد دلار خرج بهبود زیرساختها کرد؛ آمریکا و متفقین با طالبان جنگیدند؛ دوستان کرزای با تجارت مواد مخدر ثروتمند شدند؛ او میتواند مشکلاتش را به گردن غرب بیندازد؛ و در سال ۲۰۰۹ برای دورهای جدید انتخاب میشود.”
سپس سراغ مقاله اصلی مجله تایم در روز ۱۷ ژوئیه، نوشته روری استوارت، کارشناس افغانستان بروید که در کابل نوشته شده: “افزایش نیروها احتمالا به شعلهور شدن ناسیونالیسم افغان منجر میشود چرا که افغانها بیش از آن که ما میدانیم ضد خارجی هستند و حمایت از حضور ما در مناطق شورشی رو به زوال است… هر چقدر مسئولیت بیشتری در افغانستان به عهده بگیریم… بیشتر اعتبار و مسئولیت دولت افغانستان را میگیریم و تشویقش میکنیم نامسئولانه برخورد کند.
ادعاهای ما که افغانستان “خط مقدم جنگ علیه تروریسم است” و “شکست جزو گزینههایمان نیست” دولت افغانستان را متقاعد کرده که ما بیشتر به آنها نیاز داریم تا آنها به ما. هر چقدر اوضاع بدتر شود، بیشتر بهشان کمک میکنیم. و این انگیزه خوبی برای اعمال اصلاحات نیست.” قبل از این که دموکراتها شعار “نیروهای بیشتر به افغانستان بفرستید” را شعار خود سازند باید مطمئن شوند این استراتژی برای پیروزی در جنگ است و نه در انتخابات.
به نکات زیر توجه کنید