سازمان ملل بازیچه آمریکا/ دکتر محمدحسین محترم
۱- حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب با درک دقیق از نظم سیاسی حاکم بر جهان بارها بر اساس دلایل عقلی و منطقی و شواهد تاریخی تاکید داشتند که نهادهای بینالمللی بازیچه دست ابرقدرتها به ویژه آمریکا هستند. حضرت امام (ره) معتقد بودند: «سازمان ملل و شورای امنیت، همه اینها در خدمت ابرقدرتها هستند»« دنیا امروز گرفتار سازمانهای دست نشانده قدرتهای بزرگ بویژه آمریکاست که با اسم بیمحتوای شورای امنیت به قدرتهای بزرگ خدمت میکنند»(صحیفه امام جلد ۱۳ ص ۱۹۰ و ج ۱۷ ص ۳۰۶ ). رهبر معظم انقلاب هم براساس همان اندیشه امام (ره) تصریح دارند: «شورای امنیت سازمان ملل دارای ساختار و ساز و کاری غیرمنطقی، ناعادلانه و کاملاً غیردموکراتیک است؛ با سوء استفاده از همین سازوکار غلط، آمریکا زورگوییهای خود را در لباس مفاهیم شریف بر دنیا تحمیل میکند.(شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد- ۱۳۹۱/۰۶/۰۹)
۲- حال بعد از حدود سی و شش سال دم خروس نمایان شده و مقامات آمریکایی به بازیچه بودن نهادهای بینالمللی در دست آمریکا و در جهت تامین منافع و مقاصد استعماری و استکباری نظام سلطه اعتراف و اذعان میکنند. جک لو وزیر خزانهداری آمریکا هفته گذشته -۲۳ خرداد ۹۵- در گفتوگوی اختصاصی با شبکه تلویزیونی سی ان ان اذعان کرد :«نقش رهبری آمریکا در نهادهایی از قبیل سازمان ملل، بانک جهانی و یا صندوق بینالمللی پول، فقط مسئله ای اقتصادی نیست بلکه به نقش آمریکا در جهان و ترویج ارزشهای آمریکا مربوط میشود.» این هم خلاصه بخشی از سخنان باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در دانشکده نظامی وست پوینت نیویورک در هفته دوم خرداد ۹۳ است: «نهادهای بینالمللی از سازمان ملل گرفته تا ناتو، صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را آمریکا شکل داده و این نهادها تقویتکننده نیرو و توان آمریکا بودهاند».
۳- چند نمونه از بازیچه بودن سازمانهای بینالمللی در دست نظام استکباری آمریکا در عصر و روزگار ما: الف – هفته گذشته سازمان ملل متحد با فشار عربستان و آمریکا مجبور شد نام عربستان را از فهرست سیاه حذف کند. بانکیمون دبیر کل سازمان ملل گفت با تهدید و تطمیع عربستان نام این کشور را از این فهرست خارج کرده! حداقل براساس گزارشهای خود سازمان ملل برای افکار عمومی جهان شکی باقی نمانده که عربستان با حمله به یمن به ویژه به مناطق مسکونی این کشور تاکنون هزاران نفر بیگناه از جمله صدها کودک را کشته است. ب- همزمان مقامهای آمریکایی نام مقامات سعودی را از گزارش دسامبر ۲۰۰۲ کمیتههای اطلاعات مجالس نمایندگان و سنا درباره حملات ۱۱ سپتامبر که قبلاً بوش پسر آن را محرمانه طبقهبندی کرده بود حذف کردند. به گفته باب گراهام معاون سابق رئیس کمیته اطلاعات سنا: «این تحقیق حاوی اسنادی است که نقش مسئولان سعودی به ویژه مسئولان بلندپایه وقت سفارت عربستان سعودی در واشنگتن و کنسولگری این کشور در کالیفرنیا را در کمک مالی به هواپیمارباهایی که عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ را انجام دادند، روشن میکند و نشان میدهد ۱۵ نفر از عامل این حملات تروریستی در خاک آمریکا، سعودی بودند». براساس این گزارش حدود یک ماه و نیم قبل – ۱۷ اردیبهشت – قانونی در آمریکا به تصویب رسید تحت عنوان «عدالت علیه حامیان تروریسم» که راه را برای پیگرد قضایی سعودیها به علت اتهام برنامهریزی و انجام عملیات حملات یازده سپتامبر هموار کرد، اما این قانون با وتوی اوباما رئیس جمهور آمریکا روبهرو شد و به بایگانی سپرده شد. ج – اکنون محمد بن سلمان جانشین ولیعهد عربستان سعودی برای سومین بار در طول یک سال گذشته با آغوش باز مقامات آمریکا از جمله اوباما رئیس جمهور دموکرات و پل رایانِ رئیس جمهوریخواه مجلس نمایندگان در واشنگتن مورد استقبال قرار گرفت و قرار است با بانکیمون دبیر کل سازمان ملل متحد نیز در نیویورک دیدار کند. همزمان رسانهها هم از کمکهای مالی عربستان به مبارزات انتخاباتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا – چه دموکرات و چه جمهوریخواه – پرده برداشتند و تاکید کردند دلارهای سعودی عامل خارج کردن نام سعودیها از لیست سیاه سازمان ملل و آمریکا بوده و سفر ده روزه محمد بن سلمان به آمریکا سفر پرسودی برای مقامات آمریکایی است. د- چند روز قبل با تلاشهای آمریکا و کشورهای غربی، انتخاب غیر منتظره رژیم صهیونیستی به ریاست کمیته حقوق بین الملل و مبارزه با تروریسم سازمان ملل افکارعمومی جهان را در بهت و شوک فرو برد، بخصوص لحظهای که نماینده رژیم صهیونیستی بعد از این انتخاب ادعا کرد: «اسرائیل از این به بعد رهبری جهان را در سطح حقوق بینالمللی و مبارزه با تروریسم برعهده خواهد گرفت»!!!. ه – حال چند سوال: اولا- چرا نام عربستان از فهرست ناقضان حقوق کودک در یمن حذف شد؟ آیا پاسخ به این سوال، غیراز این است که سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل بازیچه دست ابرقدرتها هستند؟ ثانیاً اگر عربستان در ماجرای تروریستی ۱۱ سپتامبر دست نداشته، چرا تاکنون اسناد آن منتشر نشده و محرمانه تلقی میشد و چرا عربستان تهدید کرد در صورت انتشار این اسناد داراییهای خود را از امریکا بیرون میکشد؟. ثالثاً آمریکا که مدعی مبارزه با تروریسم است چرا بنا بر تحقیقات مجلس سنای خود این کشور، پرونده عربستان را که قاتل جان هزاران شهروند آمریکایی بوده، به اتهام دست داشتن در حملات تروریستی به شورای امنیت نبُرد و قطعنامه علیه ریاض صادر نکرد و این کشور را در لیست حامیان تروریسم قرار نداد؟. رابعاً نکته خندهدار اینجاست که بانکیمون گفته عربستان تهدید کرده بود کمکهای مالیاش که به ادعای وی صرف رسیدگی به میلیونها کودک در فلسطین، سوریه، یمن و سودان جنوبی میشود!، قطع خواهد کرد.خامسا نکته دردناکتر این است که دبیرکل سازمان ملل ادعا کرده همچنان از محتوای گزارش خود درباره مسئولیت سعودیها در کشتن حداقل۵۱۰ کودک یمنی و زخمی کردن ۶۶۷ کودک دیگر دفاع میکند!. سادساً این اقدام بانکیمون ابتدا در قرار دادن نام عربستان در لیست سیاه بعد از انتقادهای فراوان به سازمان ملل، سناریویی بود برای تطهیر کوتاهی سازمان ملل در انجام وظائف خود و سپس حذف نام عربستان از لیست سیاه سازمان ملل، سناریوی دیگری برای تطهیر جنایات سعودیها در یمن بود. سابعاً چگونه میشود رژیمی مثل اسرائیل که «نماد تروریسم دولتی» و « بزرگترین ناقض حقوق و قوانین بین المللی» است و در دهههای گذشته همه قطعنامههای سازمان ملل را نادیده گرفته و زیر پا گذاشته، در سازمان ملل به چنین سمتی انتخاب میشود؟. آیا چنین انتخابی مهر تأییدی بر وجود استانداردهای دوگانه سازمان ملل در بحث حقوق بشر و مبارزه با تروریسم و مسخره کردن اهداف و آرمانهای ملل متحد تلقی نمیشود؟. ثامناً با وجودی که جهان اکنون محصول سعودیها و صهیونیستها به عنوان عوامل اصلی ترویج تروریسم در جهان را درو میکند، در منطق آمریکا حمایت از رژیمی مستبد و پرورشدهنده تروریسم مثل عربستان و مثل رژیم صهیونیستی بعنوان نماد تروریسم دولتی، تا جایی که تامینکننده منافع ایالات متحده باشد، خود عنوان « مبارزه با تروریسم» پیدا میکند!؟ و جمهوری اسلامی که در خط مقدم مبارزه با تروریستها قرار دارد، حامی تروریسم تلقی میشود!. ل- نمونه دیگری از بازیچه بودن سازمان ملل در دست آمریکا، این است که سه سال وقت کشور را صرف مذاکره برای لغو تحریمهای سازمان ملل و صادرکنندگان قطعنامه علیه کشورمان کردیم، اما به دلیل دبه درآوردن و خدعه کردن آمریکا تحریمها لغو نشد و مجبور شدیم دست به دامن یکی دیگر از همین نهادهای بینالمللی تحت نفوذ و سلطه آمریکا – شکایت به دادگاه لاهه – شویم. براساس همین منطق باید داخل پرانتز به نکتهای توجه کرد که آمریکا در طول مذاکرات هستهای در تاکتیکی هدفمند ابتدا با دور شدن از عربستان و جنگ زرگری با اسرائیل و با ادعای نزدیکی به ایران اولاً ریاض و رژیم صهیونیستی را علیه ایران تحریک کرد و ثانیاً قصد داشت این توهم را در برخی دولتمردان ایرانی ایجاد کند که آمریکا، ایران را در منطقه مقدم برعربستان و اسرائیل میداند!، تا بتواند به امضاء برجام برسد. اما پس از برجام همزمان با عمل نکردن به تعهداتش، نشان داد که آمریکای دوران اوباما، همان آمریکای دوران ریگان و بوش است و مجدداً بر اتحاد چندین دهه خود با عربستان و رژیم صهیونیستی تاکید کرد. ن- با توجه به سابقه و عملکرد سیاه سازمانهای بینالمللی نباید امید چندانی به احقاق حقوق ملت ایران توسط این سازمانها داشت و باید به اندیشه امام بزرگوار (ره) برگردیم که تاکید داشتند:«ملت ایران تصمیمات شورای امنیت و سازمانهای بیارزش را جز ورق پارههایی در خدمت وتوکنندگان نمیداند … و از سازمانهای نوکر ابرقدرتها نمیترسد» (صحیفه امام، ج ۱۶، ص ۳۸۱) و بنا به فرمایش رهبر معظم انقلاب باید از درون خود را مصون و مقاوم کنیم: « این تصوّر غلطی است که ما با آمریکا میتوانیم کنار بیاییم و مشکلات را حل کنیم! … نقشههای خودمان را برای مصونیّتبخشی و امنیّتبخشی در مقابل دشمن آماده کنیم. اگر توانمندیهای گوناگون را افزایش دادیم، آنوقت میتوانیم آسوده به مردم بگوییم «مردم! آسوده بخوابید» و خیال خودمان راحت باشد. اگر توانمندیها را افزایش ندادیم، باید در اضطراب به سر ببریم.»(۲۵/۳/۹۵)
***************************************
روزنامه قدس **
رابطه حقوقهای نجومی با تعطیلی برندهای بزرگ/محمدحسین جعفریان
روزهای نخستی که فیشهای حقوقی نجومی مدیران دولتی افشا شد، چنین به نظر میرسید که اینها چند نفر هستند و در چند بخش محدود، احتمالاً با فرصت طلبی چنین حقوقهایی را برای خویش تدارک دیدهاند.
برخورد مسؤولان ارشد دولت، مبنی بر پیگیری این مسأله و تنبیه متخلفان و بازگرداندن مبالغ اضافه حقوق این جماعت، بیشتر این تصور را تقویت میکرد. اما با گذشت یکی دو هفتهای از این غایله، رسانهها پی در پی در حال رونمایی از فیشهای حقوقی جدیدی هستند که نمایانگر دریافتیهای بالای پنجاه و شصت میلیون تومانی و غیره است. حالا مردم کم کم درمییابند که این ماجرا یک استثنا نبوده و گویا برای سطحی از مدیران، سالهاست چنین دریافت و پرداختهایی، یک رویه معمول بوده و اما اکنون صدای آن درآمده است.
با این وصف اکنون میتوان فهمید چرا این مدیران بزرگوار در حالی که رکود، کمر مردم را شکسته است، آن را درک نمیکنند و مرتب حرف از گشایش برجام و حل مشکلات و غیره میزنند. بیشک نفس این بزرگواران از جای گرم، یعنی از همان حقوقهای نجومی درمیآید و توان درک استیصال تودههای مردم را ندارند.
هر روز خبر تلخی میشنویم مبنی بر تعطیلی یک مرکز تولیدی بزرگ دیگر برندهای قدیمی و سرشناس یک به یک در حال تعطیلی هستند. در برابر خبر تعطیل شدن کارخانه بزرگ و مهم «آزمایش» و پیشتر از آن خبر تعطیلی کارخانه قدیمی و خاطره برانگیز «ارج» و… در میان موج اخبار تعطیلی این مراکز مهم تولیدی که هر کدام سنگی از شالوده تولید این سرزمین هستند، مدیران مربوطه فقط تماشاگرند و این اخبار کمترین حساسیتی در آنها ایجاد نمیکند. بدیهی است در این اوضاع، دریافت چنین حقوقهایی خیال آنان را از همه جا راحت میکند و سبب میشود متوجه فاجعهای که در حال وقوع است، نباشند.
در گذشتههای دور، مدیران انقلابی ما وقتی احساس میکردند، نیمی از حقوقشان کفایت زندگیشان را میکند، برای کاهش حقوق، نامه مینوشتند و تقاضا میکردند. در جهاد سازندگی من خود شاهد بودم، آخر ماه یک کارتن پول بود و هر کس میرفت به قدر نیاز برمیداشت و ماههایی بود که عاقبت پول موجود در آن کارتن کم نمیشد که هیچ، بیشتر هم میشد و معلوم میشد بعضی از بچهها پولی که برای دستمزد ماهانه برنداشتهاند، بماند، بلکه مبلغی روی آن گذاشتهاند!
حالا با جماعتی مواجهیم که به لطایف الحیل دنبال افزایش دریافتیهای خویش است و همزمان سعی در پنهان و توجیه کردن این عمل خود نیز دارد. بعد از افشای هر فیش حقوقی نجومی، این تلاش روابط عمومی مراکز مربوطه برای توجیه آن، خجالت آورتر از اصل خود آن فیشهاست.
مثلاً در یک مورد، مسؤول مربوطه برای توجیه حقوق چند صد میلیونی یک پزشک گفته، این پزشک در ۶ ماه گذشته ۱۰۴۷ پیوند انجام داده و ما حیران ماندیم که این رقم مورد ادعای ایشان میشود، تقریباً هر چهار ساعت یک پیوند کلیه! یعنی طرف طی ۶ ماه، شبانه روز و بدون خواب و خوراک هم اگر پیوند زده باشد باید هر چهار ساعت یک پیوند میزده تا به رقم مورد ادعای این مدیر عزیز برسد! آیا این ممکن است؟
به فرض که ممکن، چنین پیوندهایی خدا میداند عاقبتش چه خواهد شد! و… باید گفت برادران عزیز! به دنبال حل این حقوقهای نجومی باشید و از مردم که در این سختی به سر میبرند شرم کنید و برای توجیه آن حقوقهای ظالمانه، این توجیهات را نثار ملت نکنید. مردم از شما هوشیارترند.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
باتلاق یمن عمیقتر شد
بسمالله الرحمن الرحیم
سفر محمد بن سلمان، وزیر دفاع عربستان و عامل اصلی جنگ یمن، به آمریکا همزمان با کنار کشیدن امارات متحده عربی از همراهی نظامی با ائتلاف عربستان برای حمله نظامی به یمن، نشان از عمیقتر شدن باتلاق یمن برای آل سعود دارد.
مشاور رئیس امارات متحده عربی در امور خارجه اعلام کرد امارات، کار خود را در جنگ یمن پایان یافته میداند و از این پس به عملیات نظامی در یمن ادامه نخواهد داد. به نظر میرسد وزیر دفاع عربستان در سفر به آمریکا در جستجوی یافتن راهی برای پایان دادن به جنگ یمن است. آل سعود اکنون در یمن نه تنها برای ادامه جنگ یمن مشکل دارند بلکه حتی برای پایان دادن به آن هم دچار مشکل جدی هستند.
در این زمینه نکات فراوانی وجود دارد که در سطح رسانهای کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. نکته اول آنکه جنگ علیه مردم مظلوم یمن، از ابتدا بیهوده و غیرقابل توجیه بود و حتی نیروهای ائتلاف هم انگیزهای برای ورود به آن نداشتند بلکه فقط به خاطر بهرهمندی از ریخت و پاش دربارهای عرب، این جنایتکاران به جنگ مردم یمن رفته بودند. همگان بخاطر دارند که نخستین دور حملات هوائی ارتش عربستان با ریخت و پاش وسیع شاهزادگان عیاش سعودی همراه شد که به هر خلبان یک خودروی اشرافی «بنتلی» اهدا شد.
امارات هم از ابتدا به خاطر خوش رقصی برای آل سعود وارد این جنگ شد ولی با مشاهده عواقب این جنگ نابرابر و به ویژه پس از هلاکت حداقل ۶۰ مقام ارشد نظامی و سایر نیروهای اعزامی به یمن، در فکر جدا کردن حساب خود از ریاض بود. مقامات ابوظبی و حتی وزیر دفاع امارات در آن مقطع پایان مشارکت در ائتلاف خونین با ریاض را اعلام کردند ولی با اعمال فشار همه جانبه از موضع خود برگشتند.
با این همه، بعضی از نظامیان امارات با تصمیمات شخصی خود مراتب عدم رضایت خود را نشان میدادند که بارها مورد اعتراض آل سعود قرار گرفتند که بمبهای خود را به هدر میدهند و تلفات سنگینی به مردم یمن وارد نکردهاند چرا که اکثر بمبها را در مناطق بیابانی رها کردهاند. موضوع مهمتر به عدم مهارت جنگی رژیمهای عضو ائتلاف عربی نسبت به مردم و عشایر جنگ دیده یمن بود که تلفات سنگینی را به ارتشهای ائتلاف و به ویژه امارات وارد کرد. اگرچه ائتلاف از نظر تجهیزات نظامی در موقعیت بهتری قرار داشت ولی مهارت جنگی نیروهای مردمی به ویژه عشایر غیور و سلحشور یمن، عرصه را بر نیروهای ائتلاف تنگ کرده است.
سقوط چند بالگرد و هواپیمای نظامی امارات در طول کمتر از یک هفته که بعضی از آنها حامل فرماندهان عملیات میدانی بودهاند، پوزه شیوخ امارات را به خاک مالید و باعث شد کاخنشینان از ادامه منازعه با مردمی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، به کلی منصرف شوند. چرا که بیم انتقام جوئی هر لحظه رعشه بر اندام سران ائتلاف ناکام عربی میاندازد. ایکاش سران ائتلاف عربی به این نکته هم میاندیشیدند و اینگونه بیمحابا عمل نمیکردند که امروزه راه بازگشت و جبران هم در برابرشان مسدود باشد.
این شرارت آل سعود، به نتایج تلخ و تاسف باری منجر شده است. رژیمهای عضو ائتلاف آتش یک بحران ریشهدار در منطقه را علیه خود و دیگران دامن زدند و درحال حاضر ناچارند درباره عواقب آن بیندیشند که این فاجعه را چگونه پایان دهند که پیامدهایش دامنگیر آنها نشود. عقب نشینی امارات به منزله شکست ائتلاف «طوفان قاطعیت» و اعلام رسمی شکست و ناکامی کلیت این ائتلاف شوم عربی است، چرا که اگر موفقیتی به چشم میآمد و یا انتظار موفقیتی وجود داشت، امارات هرگز حاضر نبود پس از پذیرش آنهمه خفت و بدنامی، اعلام انصراف کند. علاوه بر این، ریاض نه تنها تاکنون تقریباً تنها بود و بیشترین بار جنایات جنگی را عمداً و عملاً به دوش خود میکشید، از این پس تنهاتر از گذشته با عواقب تلخ بحران یمن روبرو خواهد شد. به ویژه آنکه از میان ائتلاف شوم عربی، این تنها عربستان است که با یمن، مرزهای طولانی مشترک دارد و باید از این پس آثار و تبعات شرارتهایش را در پشت مرزهای خود شاهد باشد.
ریاض هم نه تنها وضعیت بهتری ندارد بلکه از این بابت در شرایط به مراتب وخیمتری قرار گرفته است. از یکطرف تلفات و خسارات وارده بسیار زیاد است و از سوی دیگر ناامنی در مرزها و حتی در عمق خاک عربستان در نواحی مرزی به مرزهای بحرانی رسیده و نارضایتیها را دامن زده است. از سوی دیگر حتی حامیان همیشگی آل سعود هم نسبت به عواقب این جنگ بیهوده هشدار میدهند و خواستار پایان دادن به این بحران خودساخته هستند که هیچ یک از اهدافش برآورده نشده و در آینده نیز نه تنها قابل دستیابی نیست بلکه توان نظامی عربستان را در یک جنگ فرسایشی، شدیداً به تحلیل برده است. اقدام بعدی ریاض هرچه باشد، در این نکته تردیدی نیست که فروپاشی ائتلاف عربی از هم اکنون قطعی و غیرقابل ترمیم است که در مسیر غیرقابل بازگشت قرار گرفته است.
ریاض در واقع، از این دیدگاه در موقعیتی به مراتب شکنندهتر و آسیبپذیرتر قرار دارد. چرا که تا همین مرحله نیز بیشترین مسئولیت و بار جنگ را عربستان به دوش کشیده و در نتیجه شکست کنونی بیش از آنکه شکست امارات باشد، ناکامی عربستان و انزوای آل سعود تلقی میشود که جدیترین هم پیمان آل سعود، البته در ظاهر، حساب خود را از حساب ریاض جدا میکند و آنرا در برابر طوفان ناکامیها تنها میگذارد. این پدیده، شکستی به مراتب افزونتر برای شاهزاده بیکفایت و جوان، محمد بن سلمان وزیر دفاع عربستان هم هست و از این بابت باید در انتظار عواقب آن در درون دربار آل سعود و ملامت رقبای خشمگین درون طیف شاهزادگان هم باشد، پدیدهای که خود میتواند مظهری از یک طوفان تلقی شود.
***************************************
روزنامه خراسان**
از «داعشی شدن القاعده» تا «القاعده ای شدن داعش»/دکترعلیرضا رضاخواه
حمله تروریستی به یک کلوپ شبانه در اورلاندوی آمریکا که بعد از حوادث فرانسه و بلژیک در اروپا مرگبارترین نوع حادثه تروریستی متاثر یا مرتبط با داعش محسوب میشود بار دیگر تهدید ” گرگ های تنها” را برای امنیت ملی کشورهای غربی و آسیب پذیر بودن این کشورها نسبت به این پدیده مشخص ساخت. در مطالعات مرتبط با تروریسم، گرگ تنها اهداف تروریستی خود را به شکل انفرادی دنبال می کند (یا با معاونت چند نفر معدود همقطار و رفیق). آنها این فعالیت های تروریستی را یا به خاطر انگیزه های شخصی انجام می دهند یا به خاطر این که معتقدند جزو یک گروه ایدئولوژیکی هستند. این شیوه خود سازمان یافته گرگ های تنها باعث می شود رهگیری و خنثی سازی آنها تقریبا غیر ممکن شود. از همین رو است که دعوت از گرگ های تنها همواره بخشی از تاکتیک های مبارزاتی گروه های تروریستی در غرب بوده است. به عنوان نمونه اسامه بن لادن در تبیین این تاکتیک تحت عنوان “الجهاد الفردی” (جهاد انفرادی) تصریح می کند: “برای کشتن آمریکایی ها، حتی لازم نیست با کسی مشورت کنید.” ایده بهره گیری از گرگ های تنها میراثی نیست که القاعده برای داعش به ارث گذاشته است. القاعده و داعش هر دو محصول استراتژی های کلان امنیتی غرب هستند القاعده برای مقابله با نفوذ کمونیسم و جلوگیری از پیشروی روس ها در افغانستان ایجاد شد و داعش برای تخت قاپو کردن (اسکان دادن) القاعده در خاورمیانه و مقابله با بیداری اسلامی در منطقه.
داعشی شدن القاعده
بعد از حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ سازمان های امنیتی- نظامی آمریکا همزمان با طرح حمله به عراق و افغانستان در یک استراتژی طولانی مدت تصمیم به مدیریت جریان های تروریستی در دو سطح ذهنی و عملیاتی گرفتند، پروژه ای زمان بر که هدف آن در سطح اول خارج ساختن آمریکا از سیبل اعتراضی جریان های اسلامی و در سطح دوم مدیریت میدانی تروریسم(مدیریت ارض جهاد) بود. در سطح اول آمریکا می بایست هرچه زودتر با بزک چهره خود و ایجاد یک جایگزین، موقعیت خود را به عنوان “شیطان بزرگ” و “سمبل ظلم در نظام بین الملل” واگذار می کرد. لذا با انتخاب باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، دستگاه دیپلماسی آمریکا ترمیم چهره این کشور و همچنین اتخاذ سیاست خروج از خاورمیانه را در دستور کار خود قرار داد، امری که در سند استراتژیک امنیت ملی آمریکا تحت عنوان تغییر ثقل استراتژیک از خاورمیانه به خاوردور مطرح شد. آمریکا در این راهبرد تلاش کرد تا با خالی کردن میدان، عرصه را برای دیگر بازیگران غربی به ویژه کشورهای اروپایی که نوعی تعلق خاطر استعماری به این منطقه داشتند باز کند. علاوه بر این آمریکا تلاش کرد تا با ایجاد تفرقه در میان مسلمانان، واشنگتن را به عنوان یک “دگر” و “غیریت” از گفتمان گروه های جهادی خارج ساخته و به جای آن شیعه و سنی را در مقابل هم قرار دهد. بی جهت نیست که در ادبیات داعش تشکیل “دولت اسلامی” در عراق و سوریه از مبارزه با اسرائیل و آمریکا مهم تر است، یا آن گونه که البغدادی می گوید، خطر دشمن نزدیک (شیعیان) از کافر اصلی (آمریکا و اسرائیل) بیشتر است.
دولت تروریستی به جای شبکه تروریستی
در سطح دوم و یا عرصه میدانی نیز آمریکایی ها تلاش کردند تا با توجه به نفوذ خود در میان گروه های تروریستی، در شیوه اقدام این گروه ها به عنوان یک “شبکه تروریستی” تغییر ایجاد کرده و آنها را به سوی تشکیل “دولت های تروریستی” سوق دهند. برای یک دولت تروریستی ایجاد یک سرزمین موعود و حفظ آن در اولویت است. لذا تروریست ها سعی خواهند کرد با مدیریت حملاتشان ، دشمنان جدیدی را برای خود ایجاد نکنند، الزامات تشکیل یک دولت تروریست ها را منعطف ساخته و حتی می توان از آنها برای پیشبرد اهداف منطقه نیز استفاده کرد. از همین رو است که در یک مقایسه سطحی میان گروه تروریستی داعش و سلف آن القاعده متوجه می شویم که القاعده به عنوان یک شبکه تروریستی زمین برای قلمروی خود در نظر نمیگرفت و فقط به فکر مبارزه بود، یمن، چچن، آفریقا، آسیا ، آمریکا و اروپا، زمین برایش مهم نبود؛ اما داعش به عنوان یک دولت عمیقاً به قلمرو اعتقاد دارد. دستگاه امنیتی آمریکا به خوبی می دانست که بهترین بستر برای ایجاد یک دولت تروریستی قطعا هزاران کیلومتر با مرزهای آمریکا فاصله خواهد داشت، همچنین متمرکز ساختن تروریسم در یک منطقه علاوه بر این که خطرات آن را کم کرده ، آن را قابل مدیریت می سازد.
داعش خارج از کنترل
با این حال شکست های اخیر داعش در سوریه و عراق کنترل مدیریت گروه های تروریستی را بار دیگر از دست تئوریسین های اطلاعاتی آمریکایی خارج ساخته است. جنایات داعش در سوریه و عراق کم کم مشروعیت بین المللی آمریکا را زیر سوال برد و واشنگتن مجبور شد برای حفظ ظاهر هم که شده یک ائتلاف بین المللی علیه داعش تشکیل دهد. این اقدام آمریکا باعث شد تا سخنگوی داعش، ابومحمد العدنانی، از حامیان این گروه در غرب بخواهد تا با عملیات تروریستی- خودسازمان یافته – کشورهای اروپایی و آمریکا را هدف قرار دهند. از آن زمان حامیان و همفکران داعش تلاش کرده اند تا به این دعوت پاسخ دهند. نمونه آن را می توان در حملات پاریس و بروکسل به خوبی مشاهده کرد. به گزارش فارین پالیسی در ماه می ۲۰۱۵ بود که دستگاه اطلاعاتی امنیتی آمریکا به این نتیجه رسید که بدون شک تغییرات اساسی در ماهیت تهدید تروریستی داعش به وجود آمده است. بر اساس آخرین گزارش های ضد تروریسم یوروپول، حملات پاریس و تحقیقات بعدی نشان از جهش داعش به سوی “جهانی شدن” در مبارزه تروریستی اش دارد. بنا به این گزارش داعش “نیروهای عملیات خارجی” را برای حملات به سبک نیروهای ویژه در فضای بین المللی آموزش داده است.
“القاعده ای شدن داعش”
روز گذشته رئیس سازمان سیا پیش بینی کرد، درحالی که فشارها علیه داعش افزایش می یابد این گروه نیز اقدامات تروریستی خود را شدت خواهد بخشید تا از این طریق سیطره خود را در عرصه تروریسم حفظ کند. او اضافه کرد، بنا بر اطلاعات موجود داعش هم اکنون سرگرم استخدام و آموزش نیروهای تازه ای برای انجام عملیات تروریستی است و به کادر وسیعی از جنگجویان غربی دسترسی دارد که می تواند بالقوه بعنوان عوامل آن ها در کشورهای غربی وارد عمل شود. جان برنان افزود:” این گروه برای جبران از دست دادن مناطق تحت کنترل خود در خاورمیانه بیشتر به روشهای جنگ چریکی متوسل خواهند شد. این گروه در عین حال پیروانش در کشورهای غربی را تشویق میکند تا به صورت مستقل و انفرادی در کشورهای خود عملیات تروریستی انجام دهند.” داعش در یک حرکت معکوس و به دنبال ناکامی در ایجاد یک دولت تروریستی، در حال تبدیل شدن دوباره به یک شبکه تروریستی است و تلاش میکند شاخههای گوناگون و گروههای پیرو خود را در یک شبکه به هم پیوسته سازماندهی کند. بنا به گزارش سازمان سیا شاخه این گروه در لیبی احتمالا پیشرفتهترین و خطرناکترین بخش از این تشکیلات است و «داعش» با تقویت این شاخه قصد دارد از آن برای حملات در منطقه و در کشورهای اروپایی استفاده کند. شاخه «داعش» در سینا نیز به «فعالترین و نیرومندترین گروه تروریستی در مصر بدل شده» و علاوه بر ارتش مصر و اهداف دولتی به اهداف خارجی و جهانگردان نیز حمله میکند که نمونه برجسته آن سرنگون کردن یک هواپیمای مسافربری روسی در اکتبر سال گذشته بود.
ثبات در خاورمیانه یعنی کوچ تروریسم به غرب
آرون دیوید میلر مشاور وزرای خارجه شش دولت آمریکا و از پژوهشگران ارشد اندیشکده وودرو ویلسون اخیرا در یادداشتی برای مجله نیوزویک با رد این تصور که ”آمریکا باید در سیاستهایش به ویژه در خاورمیانه باثبات باشد” تصریح می کند:” اینطور نیست. قدرتهای بزرگ سیاستهایی غیرعادی، متناقض و حتی ریاکارانه دارند. این نوع سیاستها در دستور کار آنها قرار دارد” در همین راستا روز جمعه ۵۰ نفر از دیپلماتهای وزارت خارجه آمریکا در یک اظهارنظر داخلی در آن وزارتخانه، خواستار در پیش گرفتن سیاستهای متمرکزتری در سوریه شدهاند. آنها از استفاده از «جنگافزار هوایی» علیه حکومت اسد، برای پیشبرد دیپلماسی در جهت پایان دادن به جنگ داخلی حمایت کردهاند. ظاهرا دیپلمات های آمریکایی به خوبی متوجه دست بالای دولت سوریه در مقابله با داعش شده اند. رئیس سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) در گزارش خود به کنگره آمریکا تصریح کرد: “نظام سوریه در نتیجه حمایت روسیه در وضعیت قوی تری نسبت به سال گذشته قرار دارد”. شکست داعش در سوریه و عراق همان گونه که زلمای خلیل زاد دیپلمات با سابقه آمریکایی هشدار داده باعث انتشار تروریسم در غرب می شود. پیشنهاد جدید این است که آمریکا باید توازن میان دولت سوریه و داعش را برقرار کند، جنگ و خونریزی نبایستی در خاورمیانه تمام شود زیرا در نگاه مسئولان امنیتی غربی به ویژه آمریکایی ثبات در خاورمیانه و شکست داعش به معنی کوچ تروریسم به غرب است. حالا باید دید که کاخ سفید در ماه های آینده چگونه تلاش خواهد کرد تا مانع این کوچ شود.
***************************************
روزنامه ایران**
تسویه حساب سیاسی به بهانه فیشهای حقوقی ممنوع/علیرضا رحیمی
آنچه در روزهای اخیر با عنوان افشاگری درباره فیش حقوق دریافتی چند ۱۰ میلیونی برخی مدیران مطرح شده، موضوعی است که مبنای آن به قانون خدمات کشوری و همچنین قانون برنامه پنجم توسعه کشور بازمیگردد. هرچند چه در بخش خصوصی
و چه در بانکها و بیمهها و چه در مجموعه شرکتهای زیرمجموعه دولت، هر جا حقوقی ناحق و برخلاف معمول پرداخت شده یا تبعیضی فاحش صورت گرفته، قطعاً باید با آن برخورد شود و تاکنون نیز آنچه در نحوه برخورد با مسائل افشا شده مشاهده شده، حکایت از برخورد لازم از سوی مراجع دولتی دارد. چنانکه معاون اول رئیس جمهوری و نیز شخص رئیس جمهوری به این مسأله وارد شدند و دستورات لازم برای پیگیری مسأله و جلوگیری از ادامه یافتن آن را صادر کردند. اما واقعیت آن است که این مسأله، موضوعی نیست که تنها به دولت یازدهم مربوط باشد. بلکه متأسفانه دولتهای قبل هم با آن درگیر بوده اند؛ منتها در دولت گذشته هیچگاه گزارش شفافی در اینباره داده نشد و رسانههایی نیز که امروز درصدد افشاگری برآمدهاند، کمتر توجهی به نمونههای مشابه در دولت گذشته نشان دادهاند.
نکته قابل تأمل اینکه موضوع حقوقها مستمسکی برای تضعیف دولت و کم ارزش کردن خدمات آن قرار نگیرد. چرا که مواجهه سیاسی و جناحی با چنین موضوعاتی نتیجه مطلوبی برای سیستم سیاسی و مردم نخواهد داشت.
ریشه موضوعی که این روزها در مجلس دهم نیز مورد بحث و پیگیری قرار گرفته است به تبعیض و تفاوتی باز میگردد که در اثر ماده ۵۰ قانون پنجم توسعه فضای سوءاستفادهها و تبعیضها را فراهم آورده است.آنچه مسلم است، این قانون هم در مجالس گذشته تدوین شده و هم در دولت گذشته به اجرا درآمده است. همچنین موضوعاتی که از طرف برخی رسانهها مطرح میشود، مربوط به بانکها و بیمهها است و به نظام هماهنگ پرداخت ارتباطی نداشته است. لذا قاعدتاً تفاوت پرداختها برای مدیران ارشد نباید مستمسکی برای تضعیف دولت و نادیده گرفتن خدماتی که دولت برای مردم انجام داده است باشد.
در گام دیگر آنچه از دولت، مجلس و قوه قضائیه در برخورد منطقی و اثربخش با این پدیده توقع میرود آن است که هر سه نهاد به سمت شفافیت بیشتر حرکت کنند. بر این اساس باید هر سه نهاد و بویژه دولت و مجلس به سمت شفافسازی بیشتر میزان پرداختها و گرفتن روزنههای سوءاستفاده و تبعیض های ناروا در اسناد، مصوبات و مقررات قانونی حرکت کنند. هر چه قوانین از جامعیت بیشتری برخوردار شوند، جلوی سوءاستفاده های احتمالی بیشترگرفته میشود. چنین اقدامات پیشگیرانهای بیشک به آرامش مردم و شفافیت خدمات دولت منجر خواهد شد.
همه آنچه باید در مقابله با این پدیده سرلوحه کار رسانهها و نهادهای مسئول قرار گیرد آن است که از مستمسک قرار گرفتن این موضوعات برای تسویه حسابهای جناحی جلوگیری شود. زیرا آرامش کشور، گشایش اقتصادی برای آحاد مردم و حل مشکلات معیشتی آنها نباید قربانی این سیاسی کاریها باشد.
***************************************
روزنامه جام جم **
ناکامی ائتلاف ضد نفوذ ایران در منطقه / حسین رویوران
انقلاب اسلامی ایران حرکتی مردمی و اسلامی است. این حرکت موفق به سرنگونی رژیم سیاسی شاه و برپایی یک نظام سیاسی مبتنی بر اجتهاد دینی شد.
یکی از ویژگیهای نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی این است که این نظام وارداتی نیست بلکه مبتنی بر الگوسازی بومی است و این الگو برخاسته از نظام فرهنگی و باورهای دینی و اعتقادی و پیوندهای تاریخی جامعه است.
این الگو نسبت به خواست سیاسی مردم منطقه نیز نزدیکترین الگو محسوب میشود چون از اشتراکات فرهنگی، تمدنی، تاریخی و دینی فراوانی برخوردار است. از اینرو است که میبینیم الگوپذیری از چنین نظامی باعث شد کشورهایی مثل لبنان، سوریه، فلسطین و عراق اعضای محور مقاومت را تشکیل دهند. به عبارت دیگر محور مقاومت نتیجه طبیعی انقلاب اسلامی ایران بوده است. این محور به صورت کاملا طبیعی و بر اساس یک ائتلاف ایدئولوژیکی شکل گرفته است. نیرویی که از حزبالله برای جنگ به سوریه میرود، کاملا این حرکت خود را نه براساس دستور سازمانی بلکه به نوعی تبعیت از نظام ولی فقیه میداند.
این الگوی موفق در منطقهای پدید آمده که کشورهای بهوجود آورنده محور مقاومت هر کدام تفاوتهایی با هم دارند و در عین حال ممکن است براساس مقتضیات و شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود، این الگو را بومی سازی کنند اما جهت و استراتژی این کشورها از یک روش پیروی میکند. در نقطه مقابل محور مقاومت، محورهای رقیب قرار دارند که شامل کشورهای غربی و در راس آنها آمریکا، عربستان، قطر و برخی دیگر از کشورهای منطقه هستند. مبنای ائتلاف محور رقیب براساس دشمنی با ایران شکل گرفته است. به عبارت دیگر این محور بر این مبنا بهوجود آمده است تا در برابر آنچه که به عنوان تهدید نفوذ ایران در منطقه نامیده میشود مانع ایجاد و از توسعه نفوذ ایران جلوگیری کند.
با این وصف این ائتلاف که در محور رقیب شکل گرفته از اتحاد بسیار شکنندهای برخوردار است. بحرانزایی در این اتئلاف به خاطر اختلاف موجود موج میزند. یکی از عوامل اختلافی در بین اعضای ائتلاف رقیب، وجود داعش و گروههای تکفیری و حمایت عربستان از این جریانها است که عامل اصلی اختلاف میان اعضای محور اتئلاف علیه نفوذ ایران محسوب میشود.
کشورهای محور ائتلاف در حال حاضر با این مساله و چالش اصلی مواجه هستند که آیا به این همکاری ادامه بدهند یا بواسطه بروز ناکامی در ادامه مسیر این ائتلاف آن را متوقف کنند.
در کنار ناکامی ائتلاف ضد ایرانی، اخبار و گزارشهای موجود حاکی از پیروزی و پیشرفت محور مقاومت است. پیروزیهای محور مقاومت در فلوجه و بخشهایی از سوریه از یک همگونی داخلی میان اعضای این محور حکایت دارد. تجربه نشان داده است که هر چه کشورهای محور ائئلاف علیه نفوذ ایران دچار اختلاف و واگرایی میشوند در نقطه مقابل محور مقاومت روز به روز موفقتر عمل میکند.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
پرسشی از اندرونی دولت آقای روحانی/مهدی محمدی
دولت آمریکا آشکارا میگوید از آنجا که تحریم یک ابزار ایجاد تغییر محاسباتی در ایران است و این ابزار کارآیی خود را در موضوع هستهای نشان داده، باید آن را در حوزههای دیگر هم به کار گرفت.
از این حیث، راهبردی که آمریکا از سال ۲۰۱۰ درباره ایران تدوین کرده، هیچ دست نخورده است. آمریکا همچنان تصور میکند میتواند از طریق «بازی با ابزارهای فشار» یا به تعبیر دیگر «افزایش و کاهش هوشمند تحریمها» محاسبات ایران را به نحوی تغییر دهد که ایران در یک فرآیند محاسبه مجدد حس کند بقیه برنامههای امنیت ملیاش نیز در نهایت منجر به ایجاد تهدیدهای موجودیتی برای آن خواهد شد، بنابراین بهتر است تعدیل شده یا کنار گذاشته شود.
البته تحلیل دقیق الگوی رفتار آمریکا در سالهای گذشته به ما میگوید آمریکاییها میدانند که ایران تن به تعطیلی کامل برنامههای امنیت ملی خود نخواهد داد بنابراین گزینه «صفر کردن» برنامهها را کنار گذاشته و بیشتر در پی وادار کردن ایران به پذیرش مدل «تعریفهای دوطرفه» از برنامههای امنیت ملی خود هستند. در این مدل، درست همانند برنامه هستهای، برنامههای امنیت ملی تعطیل نمیشود اما ایران آن را به گونهای بازتعریف میکند که نگرانیهای فوری آمریکا رفع شده و در میانمدت نیز نگرانی فوری دیگری قابل تولید نباشد.
از این منظر، اصلا عجیب نیست اگر آمریکا به تعهدات خود طبق برجام عمل نکرده و رژیم تحریمها را حتی سفت و سختتر از قبل کند. هنوز حوزههای فراوانی هست که ایران باید در آنها تغییر محاسبه بدهد و آمریکا هم جز تحریم ابزار دیگری برای وارد کردن فشار محاسباتی به ایران در دست ندارد بنابراین همانطور که «آدام ژوبین» جانشین وزیر خزانهداری آمریکا و «جان زارات» مغز متفکر این وزارتخانه هفته پیش در جلسه استماع مجلس نمایندگان گفتهاند ایران به هیچوجه نباید انتظار داشته باشد به این زودیها وضعیت عادی پیدا کند. در واقع برجام هم، چنین وعدهای نمیدهد. از حیث ساختاری، برجام توافقی است که در آن ایران میپذیرد یک استثناست تا زمانی که فرآیند اعتمادسازی را کامل کند و فرآیند اعتمادسازی در اینگونه موارد از دید آمریکاییها، همواره دربرگیرنده «ترتیبات درازمدت» است و در کوتاهمدت هیچ نتیجه محسوسی تولید نخواهد کرد.
آمریکا اکنون منتظر است ببیند آیا روند آغاز محاسبه مجدد در دیگر حوزهها بویژه برنامه منطقهای و شاید مهمتر از آن ایجاد آزادی عمل بیشتر برای جریان غربگرا در داخل ایران آغاز میشود یا نه؟ این البته بحثی مفصل است که آیا اگر ایران در تمام حوزههایی که آمریکا خواهان آن است محاسبات، پیشنهادها، سیاستها، رفتارها و در نهایت ساختارهای خود را تغییر بدهد، آیا باز هم تضمینی وجود دارد که ما وارد دوران «فشار صفر» بشویم یا نه؟ سرجای خود به تفصیل میتوان استدلال کرد که این روند با کاهش مستمر توان مقاومت ایران، اشتباهات محاسباتی آمریکا را منظما تشدید خواهد کرد و در نهایت نیز تنها وقتی پایان مییابد که چشمه تولید قدرتی به نام «ایران»-و نه حتی «جمهوری اسلامی ایران»- کاملا خشکیده باشد.
در داخل ایران، تغییر محاسبه در حوزههای غیر هستهای مرتبط با امنیت ملی، به اصطلاح برجامهای بیشتر خوانده شده است. دولت آمریکا برای تولید برجامهای بیشتر ۲ راه داشت؛ راه نخست آن بود که به برجام ۱ چنان عمل کند که برجام به یک مدل محبوب در ایران بدل شده و سرایت آن به سایر حوزهها از سر رغبت انجام شود. به دلایلی که این نوشته جای بحث آن نیست آمریکاییها این راه را طی نکردند. راهی که اکنون دولت آمریکا میپیماید گروگان گرفتن مواهب حداقلی برجام ۱ برای تولید برجامهای بیشتر است و پیشفرض این فرآیند هم این است که این گروگانگیری را تا زمان حصول آخرین عقبنشینی از سوی غربگرایان ایرانی میتوان ادامه داد.
سوالی که دولت آقای روحانی بسیار شفاف و ساده باید از خود بپرسد این است: در کدام حوزه از حوزههای مورد نگرانی آمریکا آماده تغییر محاسبه است؟ و اگر عمل آمریکا به تعهداتش طبق برجام حقیقتا در گرو تغییرات محاسباتی بیشتر از سوی ایران باشد، چه گزینههای واقعی روی میز هست؟
در حوزه داخلی، تغییر محاسباتی مدنظر آمریکا سپردن کشور به دست کسانی است که دفعه قبلی که اجازه نقشآفرینی در آن پیدا کردند، مملکت را تا آستانه یک جنگ داخلی پیش بردند. آمریکاییها در این باره به اندازه کافی شفاف هستند که آزادی عمل کامل جریان فتنه یکی از شروط آنها برای ایجاد حداقل مقدار تغییر در رفتارهایشان است. در حوزه منطقهای اگر بخواهیم صریح باشیم، تغییر محاسبه مدنظر آمریکا تسلیم کامل ایران مقابل عربستان سعودی و اسرائیل است. این لب لباب همه درخواستهایی است که در حوزه منطقهای از ایران میشود بدون اینکه بخواهیم موضوع را بیش از حد پیچیده کنیم. در حوزه فناوری دفاعی، تبدیل کردن ایران به یک کشور بیدندان، هدفی است که آمریکاییها به دنبال آن میگردند. همانطور که «استفان هادلی»، مشاور امنیت ملی جورج بوش زمانی گفته بود، در این راهبرد، هدف این نیست که ایران قدرت دفاعی نداشته باشد بلکه هدف این است که وقتی آمریکا تصمیم گرفت چیزی را به آن تحمیل کند این قدرت دفاعی به کارش نیاید.
دولت آقای روحانی میتواند و شاید هم لازم است همچنان وزیر امور خارجه خود را این سو و آن سو به دنبال راضی کردن جان کری بفرستد ولی آنچه باید در خلوت به آن بیندیشد این است که واقعا در کدام حوزهها میخواهد و میتواند تغییر محاسبه بدهد تا در چشمه خشکیده تعلیق تحریمها آبی بیفتد. حتی اگر دولت بخواهد، ایجاد تغییر محاسباتی در بسیاری از این حوزهها غیرممکن است از جمله به این دلیل که افکار عمومی نهتنها در قبال این حوزهها در موضع «دوقطبی انکاری» به سر نمیبرد بلکه سرسختانه هوادار سیاستی است که فیالمثل اکنون نظام در حوزه منطقهای در پیش گرفته است بنابراین اگر کسی تصور کند میتواند با نشان دادن دورنمای تغییر محاسباتی در این حوزهها اندکی دل آمریکاییها را نرم کند، باید بداند در حال ریسک بر سر آینده سیاسی خود پیش چشم ملت ایران است. این یک مرور ساده بر وضعیتی است که در آن قرار داریم. سوالها ساده است اما پاسخهای آسانی وجود ندارد. اگر تبدیل کردن تعلیق حقوقی تحریمها به تعلیق حقیقی فقط از مسیر تغییر محاسباتی ایران عبور کند، این مسیر مسدود است اما اگر راه دیگری وجود داشته باشد- که وجود دارد- ظاهرا دولت ناچار است دیر یا زود به آن ملحق شود.
به نکات زیر توجه کنید